تصاحب، تقسیم‌ بندی، انتزاع :: تاریخ سیاسی گرید شهری
تصاحب، تقسیم‌ بندی، انتزاع: تاریخ سیاسی گرید شهری
Plan of Natufian Dwelling, Nahal Oren, Palestine, 11500–10000 BCE. Drawing courtesy the author.

۱. گرید در لغت به معنی شبکه‌ای از خطوط متقاطع است که تعدادی مربع یا مستطیل را به وجود می‌آورند. گرید در شهرسازی می‌تواند به معنی شبکه‌ی خیابان‌ها و دیگر معابر باشد که قطعه زمین‌ها را به شکل‌های مربعی یا مستطیلی از یکدیگر تفکیک می‌کنند. این کلمه می‌تواند به معنی انواع دیگر شبکه‌ها یا طرح‌های شطرنجی و مشابه نیز باشد.
۲. cartography
۳. Property
۴. فرهنگ ناتوفی
(Natufian Culture)
یکی از مهم ترین فرهنگ‌های دوره‌ی فراپارینه‌سنگی در خاور‌نزدیک است که بلافاصله قبل از کشاورزی بوده است.
۵. Kent V. Flannery
۶. Byblos
۷. Nuclear family :
خانواده متشکل از پدر، مادر و فرزندان. -م.
۸. Extended family
خانواده‌ی متشکل از پدربزرگ، مادربزرگ، عموم‌ها، دایی‌ها، خاله‌ها، عمه‌ها و غیره -م.
۹. Rosalind Hunter-Anderson
۱۰. Warebox
۱۱. خاور نزدیک
(near east)
معمولاً به سرزمین‌هایی اطلاق می‌شود که تحت تسلط امپراطوری سابق عثمانی قرار داشتند. -م.
۱۲. Cell-plan
۱۳. Cayonu
۱۴. Tell Sabi Abyad
۱۵. Uruk
۱۶. (urban revolution)
۱۷. Mario Liverani
۱۸. Temple Complex of Eanna
۱۹. Alfred Sohn-Rethel
۲۰. Nadine Moeller
۲۱. Middle Kingdom
۲۲. Nile Valley
۲۳. module
۲۴. household unit
۲۵. Tell el-Dab’a
۲۶. Kasr es-Sagha / Qasr el Sagha
۲۷. Fayum / Faiyum
۲۸. کلونی به معنی کشور یا منطقه‌ای (هر چند کوچک مثلاً درحد یک شهر کوچک یا یک سکونتگاه) است که تحت تسلط کامل یا جزئی کشور یا حکومتی دیگر باشد و ساکنانی از کشور حاکم آن را اشغال کنند یا تحت تسلط داشته باشند. کلمه‌ی انگلیسی colony از ریشه‌ی لاتین colere به معنی کشت و زراعت کردن مشتق شده و در فارسی برای این اصطلاح از معادل «مستعمره» استفاده می‌شود که ریشه‌ی عربی آن با عمران (آبادکردن) قرابت معنایی دارد. -م.
۲۹. Indus Valley
۳۰. پولیس (polis) به شهرهایی یونانی اطلاق می‌شود که هر یک دارای حکومت و دولتی مستقل بودند (دولت-شهر) و به همین دلیل مفهوم آن اندکی با کلمه‌ی شهر، که کاربرد عمومی دارد، متفاوت است. گاهی برای اشاره به این دولت-شهرهای یونانی در بستر سیاسی و تاریخی از این کلمه استفاده می‌شود. کلمه‌ی پولیس گاهی هم به حالت آرمانی یک شهر یا دولت-شهر از دید فلسفی اشاره دارد. -م.
۳۱. isonomia
۳۲. oikos
۳۳. polis and oikos
۳۴. Olynthus
۳۵. techne oikonomike
۳۶. Hippodamus of Miletus
۳۷. Aristotle
۳۸. Politics
۳۹. ایزونومیک (isonomic) وابسته به قانون ایزومیا یا برابری شهروندان در مقابل قانون. -م.
۴۰. برابری‌خواهی (Egalitarianism) نوعی مکتب فکری است که معتقد است همه‌ی مردم برابرند و باید از حقوق و فرصت‌های برابر برخوردار باشند. -م.
۴۱. cardo
۴۲. decumanus
۴۳. centuriation
۴۴. Centuria
۴۵. Etruscans
۴۶. finitores
۴۷. agrimensores
۴۸. groma
۴۹. limites
۵۰. strigae
۵۱. scamma
۵۲. sarte
۵۳. ager publicus
۵۴. رس (res) در زبان رومیان باستان به معنی هر چیز حقیقی است و در مقابل مفهوم غیرواقعی یا اثیری قرار دارد. هر چند ترجمه یا انتقال معنی دقیق آن ممکن نیست و می‌تواند معانی دیگری نیز داشته باشد. -م.
۵۵. Res publica
چیزهای عمومی یا اموال عمومی. -م.
۵۶. Res rivate
چیزهای خصوصی یا اموال خصوصی. -م.57. Yan Thomas
۵۷. Res extensa
اصطلاحی با ریشه لاتین است که معنی لغوی آن نزدیک به تعمیم دادن چیزها یا اشیاء است. دکارت از این عبارت برای توصیف جهان مادی استفاده می‌کند و نقطه مقابل آن
Res cogitans
است که به چیزهای غیر مادی مثل ذهن، آگاهی و … اشاره دارد. -م.
۵۸. رس اکستنسا
۵۹. Cicero
۶۰. planimetria
۶۱. Bastides
۶۲. Aquitane
۶۳. paréage
۶۴. Monpazier
۶۵. Dordogne
۶۶. Adrian Randolph
۶۷. John W. Reps
۶۸. Town Planning in Frontier America
۶۹. King Edward I
۷۰. William Camden
۷۱. Britannia
۷۲. Flint
۷۳. Hull
۷۴. Carnarvon
۷۵. Winchelsea
۷۶. Santa Fe
۷۷. Granada
۷۸. Moorish, Moors
۷۹. Law of Indies
۸۰. Terre Nuove in Tuscany
۸۱. Yorktown
۸۲. Virginia Ports Act
۸۳. Batavia
۸۴. Simon Stevin
۸۵. Flemish
۸۶. Ideal Plan for a City
۸۷. Nicholas Blomley
۸۸. Gary Fields
۸۹. Brenna Bhandar
۹۰. پیوریتن‌ها (Puritans) یا پاکدینان گروهی از پروتستان های انگلیسی بودند که در قرن های شانزدهم و هفدهم میلادی فعالیت نسبتا زیادی داشتند.
۹۱. نیوانگلند (New England) منطقه ای جغرافیایی-فرهنگی در شمال شرق ایالت متحده است که مقصد مهارت بسیاری از پیوریتن های انگلیسی در قاره جدید بود.
۹۲. New Haven
۹۳. Solomon’s Temple
۹۴. Jerusalem
۹۵. انجمن عیسی که اعضای آن را یسوعی‌ها یا ژروئیت‌ها می‌گویند، فرقه ای مذهبی وابسته به کلیسای کاتولیک است. اعضای این فرقه که به آنها معلمان مسیح و سربازان مسیح هم گفته می‌شود، نقش پررنگی در تبلیغ دین مسیحیت در سراسر دنیا، حتی نقاط دور افتاده، بازی کرده و می‌کنند.
۹۶. Juan Bautista Villalpando
۹۷. Ezechielem Explanationes / Explanations of Ezekiel
۹۸. Civitate Dei
۹۹. John Locke
۱۰۰. Res nullius
۱۰۱. terra nullius
۱۰۲. Fields
۱۰۳. Marx
۱۰۴. Land Ordinance of 1785
۱۰۵. Appalachian Mountains
۱۰۶. Ohio River
۱۰۷. Thomas Jefferson
۱۰۸. hundreds
۱۰۹. Rectangular Survey System
۱۱۰. اگراریانیسم (agrarianism) نوعی تفکر سیاسی-فلسفی است که معتقد است زمین باید به تساوی در بین کشاورزان تقسیم شود.
۱۱۱. Republican
۱۱۲. Seven Ranges
۱۱۳. urbanization
۱۱۴. Teoría General de la Urbanización (General Theory of Urbanization)
۱۱۵. urbanism
۱۱۶. urbanization
۱۱۷. urbs
۱۱۸. urbanization
۱۱۹. urbs
۱۲۰. civitas
۱۲۱. civis
۱۲۲. ciudad
۱۲۳. ویالیداد (vialidad) در زبان اسپانیایی به معنی جاده است.
۱۲۴. اینترویا (intervia) در اسپانیایی به
۱۲۵. Philadelphia
۱۲۶. William Penn
۱۲۷. Thomas Holme
۱۲۸. Louis Kahn
۱۲۹. Philadelphia Redevelopment Authority
۱۳۰. staccato
۱۳۱. go
۱۳۲. Michel Foucault
۱۳۳. Gilles Deleuze
۱۳۴. Felix Guattari
۱۳۵. Carl Schmitt
۱۳۶. The Nomos of the Earth
۱۳۷. island
۱۳۸. maidan
۱۳۹. caravanserai
۱۴۰. village green
۱۴۱. Acampada Puerta del Sol
۱۴۲. Sacred Stone Camp
۱۴۳. Standing Rock Reservation
۱۴۴. North Dakota
۱۴۵. Arab Spring
۱۴۶. Occupy movement

 

 

 

تصاحب، تقسیم‌ بندی، انتزاع

تاریخ سیاسی گرید شهری

پیر ویتوریو آئورلی ترجمه الیاس کهنسال
تصاحب، تقسیم‌ بندی، انتزاع: تاریخ سیاسی گرید شهری
Plan of Natufian Dwelling, Nahal Oren, Palestine, 11500–10000 BCE. Drawing courtesy the author.

گرید1 شهری احتمالاً فراگیرترین و پایدارترین روش سازمان‌دهی فضایی در تاریخ باشد: از نقشه‌کشی2 گرفته تا شهرسازی و معماری، ما دنیای خودمان را از طریق محاط‌کردن آن در گریدها می‌بینیم، درک می‌کنیم و می‌سازیم. اگرچه گرید از حیث فرمی، کارکردی و فرهنگی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، ولی اهمیت سیاسی آن مبهم باقی مانده است. برای پیگیری تاریخ سیاسی گرید شهری، به زبان ساده، باید پرسید که آیا می‌توان گرید را نه به‌عنوان یک فرم بلکه به‌عنوان یک دستگاه (آپاراتوس) فضایی تعریف کرد. به‌عنوان تلاشی موقت و اولیه برای تعریف فضایی گرید، من معتقدم که اولین و مهم‌ترین عملکرد گرید تثبیت‌ تملک زمین از طریق تقسیم‌بندی است. واضح است که این تعریف کلی به این معنا نیست که همه‌ی گرید‌ها ریشه و هدف واحدی دارند. استفاده از گرید در بسترها و تمدن‌های بسیار مختلفی مشاهده می‌شود و در هر مورد خصوصیات بسیار ویژه‌ای دارد. با این حال، من تلاش می‌کنم نشان دهم که چگونه وجه مشترک اتصال این نمونه‌ها به یکدیگر هدف مشترک آن‌ها برای سازماندهی محل زندگی جمعی از طریق تقسیم‌بندی واضح مالکیت زمین است. و قصد من از این کار به‌چالش‌کشیدن برداشت رایج از گرید به‌عنوان یک سیستم گردش و توزیع است و به جای آن می‌خواهم پیوند حیاتی گرید با سازماندهی تصاحب زمین را برجسته کنم که در بعضی از نقاط دنیا به حق مالکیت3 منجر شد. همان‌طور که باستان‌شناسان اشاره کرده‌اند، تقسیم‌بندی راست‌خطی زمین برای اولین‌بار با پیدایش جوامع یکجانشین ظاهر شد. دو نکته برای این جوامع از اهمیت خاصی برخوردار بود: تعیین فرمی پایدار برای مالکیت‌شان بر‌ زمین‌ و تعریف‌ الگویی برای همزیستی. با تقسیم‌بندی زمین، گرید به روابط انسان با انسان و انسان با زمین شکلی انتزاعی داد که واضح و قابل‌اندازه‌گیری بود و ضدیتش با طبیعت به‌راحتی تشخیص‌پذیر بود. با این حال، در طول تاریخ این سیستم کاملاً مصنوعی در نهایت مالکیت زمین را چنان طبیعی کرد که اکنون در پیش‌فرض ذهنی ما دنیای شهری معادل گریدِ خطی پهناوری است که زمین را به قطعات داخلی و خارجی بی‌شماری تقسیم می‌کند.
بنابراین، گرید یک دستگاه فضایی است که تصاحب زمین و تقسیم‌بندی را به‌عنوان یک سیستم دائمی تثبیت می‌کند که بسیاری از جوامع یکجانشین از طریق آن نظم مدنظر خود را بر زمین تحمیل می‌کنند. همچنین، گرید تصاحب و تقسیم‌بندی را به یک‌نوع فرآیند انتزاعی اندازه‌گیری ترجمه می‌کند که از طریق آن‌ زمین بدل به یک جنس کمیت‌پذیر می‌شود. در نتیجه انتزاع، به‌عنوان یک نیروی اجتماعی، مکانیسمی است که گرید را از نظمی که بر روی زمین ترسیم شده است بدل به دستگاهی می‌کند که قدرت نظم‌دهنده‌اش کلیت مناسبات انسانی را فرا می‌گیرد و به این مناسبات جهت می‌دهد.
1. تقسیم‌بندی
ریشه‌ی عمل تقسیم فضا با خطوط مستقیم به تغییری بنیادی در اشکال زندگی پیشاتاریخی برمی‌گردد: گذار از خانه‌های مدور به خانه‌های مستطیلی‌شکل. تقلیل این تحول به یک مکان و لحظه‌ی معین غیرممکن است، چون در زمان‌ها و مکان‌های بسیار مختلفی روی داده، ولی می‌توان ادعا کرد که این تغییر اغلب با شروع تدریجی زندگی یکجانشینی همزمان بود. فرآیندی که هنوز در بسیاری از نقاط دنیا در جریان است.
گذار از خانه‌های مدور به مستطیلی چه عواقبی دارد؟ برای یافتن پاسخ این پرسش می‌توان به بقایای سازه‌های مسکونی ناتوفی4 رجوع کرد. ناتوفی‌های فلسطین و جنوب سوریه «جامعه‌ای پیچیده از گردآوران» بودند که در موقعیتی خاص، مابین دو شکل متفاوت از زندگی، به سر می‌بردند: بین زیست کوچ‌نشینی شکارچی-گردآورها و زندگی یکجانشینی جوامع کشاورزی (12500 تا 9500 ق.م). سکونتگاه‌های ناتوفی بر روی دامنه‌ی تپه‌ها ساخته می‌شدند و شامل دیوارهای سنگی دوار و تیرک‌هایی چوبی بودند که سقفی از جنس مواد ارگانیک (طبیعی) را نگه می‌داشتند. جالب است که در سکونتگاه‌های ناتوفی هیچ اثری از تقسیم‌بندی داخلی دیده نمی‌شود. خانه‌ها برای استفاده‌ی بهینه از توپوگرافی بی‌هیچ قیدوبندی گرد هم آمده‌اند و این امر باعث شده فضاهای زیادی مابین آن‌ها شکل بگیرد. کنت و. فلانری5 ادعا می‌کند جوامعی همچون ناتوفی‌ها انگیزه‌ی چندانی برای ایجاد ذخایر غذایی نداشتند، زیرا همه‌ی محصول گردآمده باید به اشتراک گذاشته می‌شد. بنابراین سکونتگاه‌های ایشان سازه‌هایی ساده بود که گروه‌هایی چندنفره در آن‌ها اقامت داشتند. با تثبیت زندگی یکجانشینی همه‌چیز تغییر کرد. برای مثال، در سایت باستان‌شناسی جبیل یا بیبلوس6 (8800 تا 7000 ق.م.) که به دوره‌ی نوسنگی تعلق دارد الگوی چیدمان سکونتگاه‌ها ظاهراً پراکنده است، ولی خود خانه‌ها شاکله‌ای مستطیلی با گوشه‌های پَخ دارند که به‌نظر می‌رسد هدف آن استفاده‌ی بهینه‌ از فضای داخلی به‌عنوان یک فضای ثابت و دائمی باشد.
در حقیقت، با ورود انسان‌ها به زندگی یکجانشینی، سکونتگاه علاوه بر مکانی برای زندگی به مکانی برای انباشت و ذخیره نیز تبدیل می‌شود. فضای مستطیلی‌شکل‌ راحت‌تر از فضای داخلی سکونتگاه‌های مدور تقسیم‌بندی می‌شود. فلانری معتقد است که وقتی مردم در کومه‌های مدور زندگی می‌کردند، عمل انبارکردن خارج از ساختمان‌ها و اشتراکی بوده است، ولی با پیدایش خانه‌های مستطیلی انبارکردن هم درون منازل «خصوصی‌سازی» شده است. پیدایش زندگی یکجانشینی با توسعه‌ی کشاورزی در ارتباط است که منجر به افزایش تولید و نیاز به انبارکردن تولید مازاد شد. همچنین در نقاط مختلف دنیا مشاهده شده است که هم‌زمان با افزایش محصولات مازاد الگوی خانواده‌ی هسته‌ای7 به خانواده‌ی گسترده8 تغییرشکل داده است، چرا که افزایش بهره‌وری تنها با مشارکت گروه‌های بزرگ‌تری از افراد امکان‌پذیر بوده است. این مسئله همچنین به‌معنای افزایش پیچیدگی سازمان فضایی خانه است، که حالا شامل اتاق‌های مختلف می‌شود. در فرهنگ‌های شکارچی-گردآور اکثر فعالیت‌ها بیرون از خانه جریان داشت، ولی با توسعه‌ی جوامع یکجانشین، خانه به فضایی برای فعالیت‌های متعدد و اغلب هم‌زمان تبدیل می‌شود. رزالیند هانتر-اندرسون9، باستان‌شناس، در مطالعه‌ی تاثیرگذارش در زمینه‌ی فرم‌های مسکونی، فرم خانه‌ی مستطیلی را معادل یک «جعبه10»‌ قلمداد می‌کند که کارکرد آن دربرگرفتن محتویاتش به شیوه‌ای منظم است. این جعبه به اتاق‌هایی تقسیم‌ شده که هر یک مستعد فعالیت یا کارکردی متفاوت‌اند.
بدین ترتیب، خانه‌ی مستطیلی دوره‌ی نوسنگی تبدیل به فضایی برای ذخیره‌سازی شد که پیچیدگی درون آن آینه‌ی پیچیدگی اجتماعی جوامع کشاورزیِ در حال توسعه بود. فرم این جعبه فرآیند تقسیم‌بندی و افزودن فضاهای جدید را تسهیل می‌کند. درنتیجه به سکونتگاه‌ها امکان می‌دهد تا سازگارتر باشند و همراه با جوامع تکامل یابند. در همین فرآیند تقسیم‌بندی درونی خانه است که گرید برای اولین‌بار در هیئت یک دستگاه تقسیم‌بندی تجسم می‌یابد.
خانه در بسیاری از نمونه‌های کشف‌شده در خاور نزدیک11 معمولاً روی همان انبار مستطیلی ساخته شده است. این مسئله به‌وضوح در ساختمان‌های پلان‌-سلولی12 پیشاتاریخی که در چایونو13 ترکیه (6000 ق.م) کشف شده‌اند دیده می‌شود. بنای خانه احتمالاً با خشت‌های گلی و روی یک زیرزمین سنگی ساخته می‌شد. زیرزمین به سلول‌های کوچکی تقسیم شده که از نظر باستان‌شناسان فضاهای انبار بوده‌اند. در سایت باستان‌شناسی خیره‌کننده‌ی تل صبی ابیض14 در شمال سوریه (6000 ق.م.)، معماری جعبه‌وارِ انبار نه تنها بر سازماندهی خانه بلکه بر خود روستا تاثیر گذاشته است. در قلب روستا یک انبارسرای بزرگ‌ با دیوارهای خشتی وجود داشت که شامل تعداد زیادی سلول بوده است. این ساختمان به احتمال زیاد به‌عنوان انبار مرکزی برای کل روستا استفاده می‌شده است. جالب اینجاست که بنای مذکور از جنس آن سازه‌هایی است که پلان مدور دارند و احتمالاً به‌عنوان انباری استفاده می‌شده‌اند. کشف دو نوع سازه در این سایت ممکن است نشانگر گذار از فرم مدور به مستطیلی باشد، ولی رواج پلان مستطیلی نشان می‌دهد که برای سازماندهی فضای انبار تقسیم‌بندی قائمه ارجحیت داشته است. به‌علاوه، یکسانی نسبی اندازه‌ی اتاقک‌ها می‌تواند ناشی از این باشد که آن‌ها درواقع فقط مکانی برای اندوختن نبوده‌اند بلکه روشی برای اندازه‌گیری محصول مازاد هم بوده‌اند. اندازه‌ی بزرگ فضای انبار حاکی از وجود یک قدرت متمرکز است که می‌توانسته چنین سازه‌ای بسازد و محتویات آن را مدیریت کند. در سکونتگاه‌های یکجانشینی اوایل دوره‌ی نوسنگی می‌توانیم مشاهده کنیم که چگونه تقسیم‌بندی فضاهای مستطیلی به شکل اتاق‌ها حاکی از نوعی برنامه‌ریزی است که به‌تدریج از خانه به روستا گسترش یافته است.

Plan of cell-plan building, Çayönü,Turkey, 8250–5000 BCE. Drawing courtesy , the author.

جلوه‌های پیدایش کشاورزی به‌عنوان یک اقتصاد خلق‌کننده‌ی مازاد نه‌تنها در تقسیم‌بندی خانه‌ها و مراکز سکونتی بلکه در قطعه‌بندی راست‌خطی زمین‌های روستایی هم بروز می‌یابد. مدارک این روند در بین‌النهرینِ پیش از پیدایش اوروک15، که به‌عنوان «اولین شهر» شناخته می‌شود، موجود است. در حوالی 4000 تا 3500 ق.م. رشد جمعیت به فورانی از نوآوری تکنولوژی در کاشت منجر شد که یکی از آن‌ها قطعه‌بندی زمین‌های روستایی به شکل نوارهای باریک و عمود بر کانال‌های آب بود. این سیستم آبیاریِ موثر زمین را امکان‌پذیر می‌کرد و شخم‌زدن زمین با حیوانات بارکش را ساده می‌نمود، زیرا دفعات چرخش حیوان کمتر شد. این سیستم باعث شد تا تولیدات کشاورزی در بین‌النهرین به‌شدت افزایش یابد و منجر به واقعه‌ای شد که باستان‌شناسان به آن انقلاب شهرنشینی16 می‌گویند. ساخت و نگهداری این سیستم آبیاری راست‌خطی نیازمند سازمان عملیاتی بزرگی بود و این سازمان خیلی زود از تقسیم‌بندی زمین به قطعات کشاورزی به‌عنوان واحد بنیادی اندازه‌گیری بهره ‌گرفت. با این مثال می‌توانیم ببینیم که چگونه مازاد تولیدات کشاورزی در مقیاس بزرگ و تقسیم‌بندی راست‌خطی بخشی از همان سیستم نظم هندسی‌اند که به یک قدرت متمرکز امکان می‌داد تا وسعت قطعات زمین را به مقدار کار و تولید ارتباط دهد. به گفتۀ باستان‌شناس ماریو لیورانی17 مبادلات اقتصادی در این مقیاس جدید که با محصولات کشاورزی مازاد تغذیه می‌شد، به یک سیستم عینی‌تر و فراشخصی بر مبنای شمارش و اندازه‌گیری نیاز داشت تا کالاها، کار، زمان و زمین را به طور مشخص ارزش‌گذاری کند. مازاد بنا به تعریف یعنی مقداری که پس از برطرف‌کردن نیازها و امرارمعاش باقی می‌ماند. این تعریف همواره متضمن سیستم‌هایی برای اندازه‌گیری ارزش اقتصادی دقیق این میزان مازاد است. اتفاقی نیست که فرم‌های اولیۀ نوشتار مربوط به نگهداری حساب‌و‌کتاب تولیدات و توزیع محصولات کشاورزی و ثبت املاک زراعی بوده‌اند. در لوح‌های کشف‌شده در بین النهرین، سازمانِ نوشته‌ها –علائم تصویری حک‌شده در نوارهای مستطیلی– گویی کمابیش رونگاشتی از سازمان خطی زمین‌های تحت کشت است. محوطۀ مجموعه معابد اینا18 در اوروک یک معماری یادمانی و بی‌سابقه است که ساخت آن در هزارۀ چهارم پیش از میلاد شروع شده است. در این معبد تقسیم‌بندی راست‌خطی تبدیل به یک خصوصیت غالب می‌شود. در بین‌النهرین شاهد منطقی هستیم که در آن تقسیم‌بندی راست‌خطی سازمان فضایی جامعه را در سطوح مختلفی گسترش می‌دهد: از آبیاری به معماری یادمانی و نوشتار. همچنین با توجه به این مثال‌ها، می‌توانیم ببینیم که تقسیم‌بندی راست‌خطی به‌عنوان یک اصل کلی حاکی از پیدایش جوامعی است که گرایشی قوی به اتحاد سیاسی و انباشت اقتصادی دارند.

2. استعمار

هرودوت (Herodotus) در بیان ریشه‌های هندسه شرح می‌دهد که در مصر باستان، ماموران فرعون هنگام ساختن سدها، انبارهای غله، معابد و از همه مهم‌تر سهم‌بندی خاکی که پس از فروکش‌کردن طغیان فصلی رود نیل دوباره سربرمی‌آورد، ریسمانی اندازه‌گیری‌شده را روی سطح زمین می‌کشیدند و محدوده‌ها را ترسیم می‌کردند. آلفرد سوهن-رتل اشاره می‌کند که این سیستم اندازه‌گیری و قطعه‌بندی زمین به‌خاطر برزگرها ابداع نشده بلکه کاربرد آن تخمین میزان خراجی بوده که دهقان‌ها باید پس از فرونشستن طغیان به فرعون می‌پرداختند. هندسه ممکن است پیش از تمدن مصر اختراع شده باشد ولی روایت هرودوت از ریشه‌ی آن به ما یادآوری می‌کند که چگونه اندازه‌گیری و تحمیل‌ یک نظم واضح بر زمین با قابلیت اندازه‌گیری زمین و قائل‌شدن ارزش‌ اقتصادی مشخصی برای آن مرتبط است. مصریان باستان برای قطعه‌بندی مستطیلی زمین، استفاده از زاویه‌ی قائمه را به اوج رساندند و این خصوصیت بر همه‌ی جوانب شهرسازی مصری، از معماری گرفته تا مستعمره‌نشین‌ها، مسلط شد.
نادین مولر20، باستان‌شناس، می‌نویسد که فرعون‌ها و مقامات حکومتی در دوران پادشاهی میانه21 به اسکان جوامع در امتداد دره‌ی نیل22 علاقه‌ی شدیدی داشتند، در جاهایی که کارکردشان مستعمراتی بود. این مستعمرات به شکل شهرک‌هایی طراحی می‌شدند که کارگرها را برای کار خاصی اسکان دهند: کشت زمین‌ها، کار در معادن یا ساخت مجموعه‌های تدفینی. بارزترین ویژگی این مستعمره‌نشین‌ها هندسه‌ی قائم‌الزاویه‌ی سفت‌و‌سخت آن‌هاست که معمولاً بر اساس تکرار یک مدول شکل می‌گیرد. در بعضی موارد این مدول واحد مسکونی است که انسجام هندسی بی‌سابقه‌ای به این مستعمره‌نشین‌ها می‌دهد. برجسته‌ترین نمونه‌های این شهرک‌های مدوّن در تل‌الضبعه25 در دلتای نیل و قصرالصاغه26 در شمال منطقه‌ی فیوم27 کشف شده‌اند که هر دو در هزاره‌ی دوم پیش از میلاد ساخته‌شده‌اند. در این مستعمره‌نشین‌ها هندسه‌ی قائم الزاویه بر همه چیز سیطره دارد، از استفاده از آجرهای گلی مدولار گرفته تا پلان‌های مسکونی از پیش طراحی‌شده تا سازمان‌دهی مستعمره‌نشین‌ها به شکل گریدی که از دیوارهای راست‌خطی دقیق تشکیل می‌شد. این نظم هندسی سفت‌و‌سخت صرفاً ناشی از تمایل به بهینه‌سازی ساخت‌و‌ساز نبود، بلکه ناشی از نیاز مقامات حکومتی برای کنترل شدید تولیدمثل نیروی کار هم بود. این مسئله برای مدیریت حکومت بسیار مهم بود. بنابراین، در شهرسازی مصری، تقسیم‌بندی راست‌خطی ابزارِ تعریف فرمی بود که نیروی کار و خانواده را در یک کل منسجم ادغام می‌کند: نوعی کارخانه‌ی اجتماعی که در آن نه‌تنها کار بلکه خود زندگی نیز به شدت منضبط است.
به این دلیل است که من ادعا می‌کنم مستعمره‌نشین‌های مدوّن کارگران در مصر باستان را می‌شود نمودِ اولیه‌ی نوعی شهرسازی دانست که می‌توان به آن استعماری گفت. کلمه‌ی کلونی [مستعمره] از ریشه‌ی لاتین کُلِرِه28 مشتق شده که به معنی کشت‌و‌زرع است. اصطلاح لاتین دلالت دیگری هم دارد: اینکه حکومت روم باستان برای تصاحب فتوحات جدیدش عادت داشت کهنه‌سربازانش را به اسکان و کشت‌و‌زرع در زمین‌های آن تشویق کند. درنتیجه یک مستعمره صرفاً حاصل شکلی از اشغال نظامی نیست، بلکه، و علی‌الخصوص، نوعی از تصاحب زمین به وسیله‌ی غیرنظامیان است که حکومت آن‌ها را بسیج کرده تا قدرت سیاسی و اقتصادی‌اش را گسترش دهد.
انتظام فرم که خصوصیت سکونتگاه‌های استعماری است، نتیجه‌ی این امر است که تصاحب استعماری- که منشاء شکل‌گیری بسیاری از حکومت‌هاست – پیش از ساختن نیازمند طرح‌ریزی و برنامه‌ریزی است. فرآیند استعمار معمولاً شامل بسیج و جابجایی تعداد زیادی از مردم در قلمرو مستعد تخاصم است. بنابراین، این کار فقط زمانی نتیجه‌بخش است که مدیریت منابع سریع و کارآمد باشد. به همین دلیل، از اولین شهرهای مبتنی بر گرید که در هزاره‌ی سوم پیش از میلاد در دره سند یا ایندوس29 ساخته شده‌اند تا فتح آمریکا که در قرن شانزدهم آغاز شد، تاریخ تصاحب استعماری با تاریخ گرید هم‌پوشانی دارد. گرید یک الگوی فضایی برای هماهنگ‌کردن عملیات برنامه‌ریزی در مقیاس‌های مختلف ایجاد می‌کند: از واحد مسکونی گرفته تا مستعمره‌نشین و تقسیم کارآمد زمین.

امنطق استعماری گرید شهری در تمدن یونان باستان به اوج رسید. این تمدن از نیمه‌ی اول هزاره‌ی اول پیش از میلاد از روش استعمار برای تأسیس شهرها استفاده می‌کرد. با اینکه این تمدن مجموعه‌ای از دولت-شهرهای خودمختار بود که هرگز به یک امپراطوری تبدیل نشد، ولی بسیاری از پولیس‌ها30 به احداث مستعمره‌هایی در آن‌سوی حوضه‌ی مدیترانه مشغول بودند. برخلاف «شهرهای مادر» که به شکل ارگانیک طی بازه‌های زمانی طولانی رشد کرده بودند، شهرهای استعماری در بازه‌ی زمانی نسبتاً کوتاهی ساخته شدند که باعث می‌شد اکثر آن‌ها نیاز به طراحی و برنامه‌ریزی قبلی داشته باشند. طراحی این مستعمره‌ها معمولاً با پیاده‌سازی گریدی از مسیرها بر روی سایت حاصل می‌شد که زمین را به قطعات مساوی تقسیم می‌کرد. از آن‌جا که احداث مستعمره‌ها کار مخاطره‌آمیزی بود، این کار فقط با پاداش‌دادن قطعه‌زمین به دست‌اندر‌کاران آن میسر می‌شد. شبکه‌ی مبتنی بر گرید مستعمره‌های یونانی تحت‌تاثیر اصل ایزونومیا31 بود که به معنای برابری شهروندان در مقابل قانون است. ترجمانِ فضایی این اصل توزیع همسان مالکیت زمین بین خانوارها بود. به‌علاوه، در شهرهای استعماری یونانی شروع استراتژی تقسیم‌بندی مشهود است که در آن از فضاهای عمومی، نظیر خیابان یا مسیر، به‌عنوان روشی برای ایجاد فرم منظم املاک خصوصی استفاده می‌شود. پولیس‌های یونانی از قرن هفتم پیش از میلاد به‌عنوان فرم‌های شهری شاخص ظاهر شدند. این دولت-شهرها بر پایه‌ی تمایز بین فضاهای عمومی و خصوصی سازماندهی می‌شدند. فضاهای خصوصیِ مذکور معادل فضای اویکوس32 یا خانه است که مالکش آن را
اداره می‌کرد. هندسه‌ی گرید در یک شهر طراحی‌شده نشان می‌دهد که چطور منافع عمومی و خصوصی –پولیس و اویکوس33– با هم هیچ تضادی ندارند، بلکه به یکدیگر وابسته‌اند. این وابستگی در نقشه‌ی شهرهایی مثل اولینتوس34 (قرن پنجم پیش از میلاد) مشخص است که در آن تقسیم‌بندی شهر به بلوک‌های منظم در تقسیم‌بندی‌های استاندارد‌شده‌ی فضای داخلی خانه‌ها نیز انعکاس یافته است . دقیقاً به‌خاطر همین نظم پیش‌بینی‌پذیر گرید است که منطق مدیریتی تکنه اویکونومیکه35 (اداره‌ی خانه) می‌تواند فرم کلی شهر را مشخص کند. در شهرهای استعماری یونانی، گرید خیابان‌های متقاطع به موثرترین شیوه‌ی تقسیم زمین تبدیل می‌شود. به این دلیل، برداشت رایج از گریدهای خیابانی به‌منزله‌ی شیوه‌ای برای تسهیل گردش زیر سؤال می‌رود، زیرا این برداشت اهمیت نقشی را که تقسیم‌بندی راست‌خطی در تعیین مالکیت اراضی در پولیس یونانی بازی می‌کند کاملاً نادیده می‌گیرد.
رابطه‌ی بین گرید قائم الزاویه و تقسیم‌بندی شهر در قرن پنجم پیش از میلاد توسط هیپوداموس اهل ملطیه36 به صورت یک تئوری درآمد. ارسطو37 در دو قسمت از کتاب سیاست38 از هیپوداموس به‌عنوان یک فیلسوف سیاسی و برنامه‌ریز شهری یاد می‌کند که به سازماندهی پولیس اهمیت می‌دهد. از آن‌جا که ارسطو هنگام بحث‌ درباره‌ی اشکال قانون اساسی از هیپوداموس یاد می‌کند، باید گرید هیپوداموس را به‌منزله‌ی یک اصل سیاسی در نظر بگیریم، نه یک اصل فرمی. به گفته‌ی ارسطو، هیپوداموس پیشنهاد می‌کند که مردم در سه طبقه دسته‌بندی شوند: هنروران [صنعتگران]، کشاورزان و سربازان. سپس پیشنهاد می‌کند که زمین‌های شهر به سه قسمت تقسیم شود: یکی مقدس، یکی عمومی و یکی خصوصی. زمین‌های مقدس برای تقدیم پیشکش‌های مرسوم به درگاه خدایان بود، زمین‌های عمومی برای تهیه‌ی غذای سربازان و زمین‌های خصوصی برای کشاورزان. این تقسیم‌بندی به این معنی است که هنروران مالک زمین نبودند و درنتیجه برای امرار معاش به کشاورزان وابسته بودند. این سازماندهی پولیس با تفکیک کاربری زمین بر اساس طبقه‌ی اجتماعی، تا حدی نظم ایزونومیک39 گرید را بر هم می‌زند. درواقع، بدعت تئوری هیپودامس اینجاست که او از گرید به‌عنوان راهی برای توزیع منافع حاصل از زمین در راستای حمایت از سازماندهی پولیس به شکل طبقات اجتماعی مجزا استفاده می‌کند.
به‌عبارت دیگر، اینکه هیپوداموس از گرید به‌عنوان راهی برای تسهیل تقسیم‌بندی شهر به اجزای مختلف استفاده می‌کند، نه برای توزیع مساوی املاک، ذات ایزونومیک گرید (و خود اصل ایزونومیا) را به چالش می‌کشد. در تئوری او، اصل تقسیم‌بندی بازتابی از رابطه‌ی بین گروه‌بندی اجتماعی و مالکیت زمین است. درنتیجه، این تئوری روابط قدرت بین شهروندان را تعریف می‌کند. برای مثال، در پولیس هیپوداموس سربازان از هنروران قدرتمندترند، زیرا سربازان می‌توانند برای امرار معاش بر روی زمین‌های عمومی حساب کنند ولی هنروران به تولیدات کشاورزان وابسته‌اند. این وضعیت ناگزیر سلسله مراتبی به وجود می‌آورد که نظم به‌ظاهر برابری‌خواهانه‌40ی گرید را بر هم می‌زند. در عین حال، دقیقاً همین ویژگی انتزاعی گرید به‌عنوان وسیله‌ای برای تقسیم‌بندی است که به هیپوداموس امکان می‌دهد تا این تفاوت‌های ظریف اجتماعی را در قالب بهره‌برداری از زمین برنامه‌ریزی و تشریح کند. با اینکه اقتباس او از گرید وامدار سنت شبکه‌ی مبتنی بر گرید ایزونومیک شهرهای اجتماعی است. هیپوداموس هندسه‌ی سفت‌وسخت گرید را اخذ کرد تا به تفاوت‌های اجتماعی عینیت بخشد و این تفاوت‌ها به نحوه‌ی تقسیم و توزیع زمین بزند.
3. رِس پریواتا یا اموال شخصی
در قرن ششم پیش از میلاد، روم باستان با آغاز سیاست‌های تهاجمی فاتحانه‌اش گرید را به مهم‌ترین الگوی شهری خود تبدیل کرد. روم با ایجاد مستعمرات و پرکردن آن‌ها از جمعیت‌هایی که معمولاً از جاهای دیگر منتقل می‌شدند، تسلط خود را بر سرزمین‌های تازه فتح‌شده تضمین می‌کرد. استفاده‌ی روم از گرید تحت‌تاثیر برنامه‌ریزی استعماری یونانی بود، ولی برخلاف یونانی‌ها، رومی‌ها گرید را حول تقاطع دو محور اصلی سازماندهی می‌کردند که به آن‌ها کاردو41 و دکومانوس42 گفته می‌شد. با این شیوه، آن‌ها همسانی گرید را با منطق مرکزگرای قدرتمند هندسه‌ی چلیپا خنثی کردند. رومی‌ها به چلیپا علاقه داشتند، زیرا تداعی‌گر قدرت مرکز بود. به‌علاوه، محورهای کاردو و دکومانوس منحصر به شهر نبودند، بلکه قلمرو اطراف را هم سازماندهی می‌کردند. درنتیجه، یک کل منسجم را شکل می‌دادند که در آن گرید تعیین‌کننده‌ی کاربری زمین‌های درون و بیرونِ باروهای شهر بود. وقتی رومیان سرزمین‌های مسطح شمال ایتالیا را فتح کردند و از طریق پروسه‌ی موسوم به سنتوریاسیون43 نظمی جدید به آن قلمرو دادند، یکپارچگی شهر و قلمرو اطراف آن شدیدتر هم شد. سنتوریاسیون نوعی روش تقسیم‌بندی بر اساس تقطیع زمین به مربع‌های منظمی (710 در 710 متر) است که سنتوریا44 نام داشتند. از طریق سنتوریاسیون حکومت زمین‌های تازه تسخیرشده را به‌عنوان املاک خصوصی تخصیص و توزیع می‌کرد. به‌محض فتح زمین‌های جدید، این زمین‌ها تقسیم و به کشاورزانی اختصاص داده می‌شد که حکومت از محل دیگری به آن‌جا منتقل می‌کرد تا جایگزین مردم بومی شوند یا با آن‌ها ادغام شوند. فرآیند اسکان در سرزمین‌های جدید توسط ارتش هدایت و پشتیبانی مالی می‌شد و بدین ترتیب، این مسئله افشاگر انگیزه‌ی ایدئولوژیک موجود در پشت اسکان استعماری مبتنی بر مناسبات نیرومند میان جنگ و کشاورزی بود. نباید فراموش کنیم که منبع اصلی سربازگیری ارتش روم کشاورزان بودند. علاوه بر آن، حکومت می‌بایست از تعداد زیادی از کهنه‌سربازان مراقبت می‌کرد که بعد از خدمت در کسوت سرباز ارتشِ همیشه جنگ‌طلب روم، توقع داشتند نوعی خدمات رفاهی دریافت کنند. از یک‌سو مالکیت زمین باعث می‌شد کشاورزان و خانواده‌هایشان در قلمروهای تازه فتح‌شده ریشه بدوانند و از طرف دیگر باعث می‌شد تا مردان بالغ کشاورز قابل‌استخدام باشند چرا که داشتن ملک شرط الزامی عضویت در ارتش روم بود. بنابراین، مهم‌ترین هدف سنتوریاسیون کنترل موثر زمین و تشکیل یک طبقه‌ی اجتماعی از زمین‌داران بود، هرچند که قطعات املاک آن‌ها بسیار کوچک باشد.
منشاء سنتوریاسیون همان روش‌های تقسیم‌بندی زمین بود که پیش‌تر مصری‌ها، یونانی‌ها و اتروسک‌ها45 به کار می‌بردند، ولی جالب اینجاست که در نسخه‌ی رومی همان گرید به نحوی سیستماتیک در حیطه‌های مختلف پیاده می‌شد. چه در کمپ‌های نظامی، چه در شهرک‌های استعماری، روش سنتوریاسیون مستلزم مساحی دقیقی بود که فقط حکومت از عهده‌ی اجرای آن برمی‌آمد. این کار با کمک مساحان مُجاز موسوم به فینیتوره‌46 یا آگریمنسوره‌47 انجام می‌شد. مهم‌ترین ویژگی این مساحی استفاده از گروم48 بود. این ابزار به مساح کمک می‌کرد اطمینان یابد که زاویه‌ی بین خطوط عمودی و افقی متقاطع قائمه است. بلافاصله بعد از فرآیند مساحی، ترسیم لیمیت‌ها‌49 انجام میشد، خطوطی که سنتوریا را به مدول‌های کوچکتری مثل مربع‌ها یا باریکه‌های زمین تقسیم می‌کردند که به آن‌ها استریگا50 و اسکما51 گفته می‌شد. زمین‌ها فقط بعد از اتمام مراحل دقیق مدول‌بندی تحت ‌عنوان سارته52 به مالکان اعطا می‌شدند. سارته یک قطعه زمین بود که به‌روشنی اندازه‌گیری و مرزبندی شده‌. برای اینکه این خطوط تقسیم‌بندی پایدار و برای صاحبان‌شان فی‌الفور تشخیص‌پذیر باشند، در محل تلاقی خطوط نشان‌های سنگی نصب می‌شد. فرآیند سنتوریاسیون آگر پابلیکوس53 یا زمین‌های عمومی‌ای را که فتح شده یا به زور غصب شده بودند مثل پرده‌ای منقش به تقسیمات دقیق ملکی سازماندهی می‌کرد. این املاک به صورت فردی به مالکان آن‌ها فروخته می‌شدند و مالکان –دقیقاً به همین دلیل– چاره‌ای جز وفاداری به حکومت نداشتند. هسته‌ی اصلی این سیستمْ تلقی رومیان از زمین بود که از مقوله‌ی رِس54 نشئت می‌گرفت. رس به فرآیندی اشاره دارد که به‌واسطه‌ی آن اشیاء، مکان‌ها و روابط انسانی معادل شئ یا «موجودیت»های قیاس‌پذیر فرض می‌شدند. برای رومی‌ها، اطلاق عنوان رس پابلیکا55 یا رس پریوتا۵۶ به هر چیز وضعیت مالکیت آن را مشخص می‌کرد. دسته‌ی اول در مالکیت حکومت و دسته‌ی دوم در مالکیت خصوصی شهروندان بود. هرچند رس می‌تواند به هر چیز تملک‌پذیری دلالت کند ولی عمدتاً به مالکیت زمین اشاره داشت. در نگاه عموم عنوان رس عمدتاً دال بر ارزش موروثی زمین بود.

Plan of the workers’ village at Kasr es- Sagha, northern Fayum, Egypt, second , millennium BCE. Drawing courtesy the author.
Plan of the workers’ village at Kasr es- Sagha, northern Fayum, Egypt, second , millennium BCE. Drawing courtesy the author.

استفاده‌ی مصری‌ها و یونانی‌ها از هندسه برای اندازه‌گیری زمین نقش مهمی در توسعه‌ی مساحی داشت. از نظر رومی‌ها رابطه‌ی بین هندسه، مالکیت و ارزش مالی تنگاتنگ‌تر بود، زیرا نیروی تعمیم‌دهنده‌ی خود قانون آن را الزامی می‌کرد. همان‌طور که یان توماس57، مورخ حقوقی، اشاره می‌کند، قانون رومی اساساً فرآیندی بود که طی آن ابژه یا شخص از خصوصیات اقتضایی‌اش منتزع می‌شد تا در قالب مواردِ تعمیم‌پذیر بگنجد. بر اساس قانون موجودیت ابژه‌ها و زمین صرفاً درصورتی قابل‌فهم بود که به‌عنوان کمیت‌ اقتصادی در نظر گرفته شود. یعنی هرآنچه که رس به شمار می‌آمد -به‌خصوص زمین- بلافاصله در معرض ترجمه به ارزش اقتصادی قرار می‌گرفت. گرید سنتوریاسیون رومی و منطق آن ‌که مستعد گسترش نامحدود بود، تجسم غایی مضامین اقتصادی رس است، به‌ عبارت دیگر رس نقطه‌ی مبدأ این ترسیمات فضایی است. سنتوریاسیون یک سیستم اندازه‌گیری استاندارد داشت که در جانمایی دقیق و منظم نشان‌های سنگی، جاده‌ها، کانال‌ها، ردیف درختان، دیوارها و حصارها عینیت می‌یافت. سنتوریاسیون یک سیستم اندازه‌گیری استاندارد داشت که در جانمایی دقیق و منظم نشان‌های سنگی، جاده‌ها، کانال‌ها، ردیف درختان، دیوارها و حصارها عینیت می‌یافت. این سیستم زمین را به‌صورت یک طرح هندسی منتزع می‌کرد که باعث می‌شد مقامات حکومتی و زمین‌داران به‌راحتی مالکیت زمین را به دارایی‌های اقتصادی ترجمه کنند. درنتیجه مثال به‌کارگیری گرید به‌وضوح نشان می‌دهد که چگونه هندسه با تقسیم‌بندی دقیق زمین به قطعات قابل‌اندازه‌گیری و همچنین با انتزاع زمین و تبدیل آن به ارزش پولی از مالکیت حمایت می‌کرده است. با اینکه گسترش امپراطوری روم معمولاً به شکل فرآیند مستمر گسترش نظامیان و زیرساخت‌ها در نظر گرفته می‌شود، ولی هسته‌ی اصلی این گسترش رس اکستنسا58ی دارایی در چارچوبی حقوقی است که در آن نه‌تنها نیروی سربازان بلکه -و علی‌الخصوص- نیروی قانون ابزار اعمال سلطه بود.

4. اشغال غیرنظامی

همانطور که دیدیم، هندسه حلقه‌ی اصلی ارتباط بین زمین و پول است. سیسرو59 در توضیح هنر هندسه به‌وضوح می‌گوید که کاربرد آن اندازه‌گیری زمین بوده است.
هم‌زمان با تولد دوباره‌ی شهرسازی در اروپای قرن یازدهم ظرفیت مجددی برای اندازه‌گیری و مساحی زمین‌ها ایجاد شد. با افزایش اهمیت تولیدات کشاورزی، هندسه‌ی یونانی و پلانیمتری60 رومی (هنر اندازه‌گیری قطعات زمین‌ها) دوباره به منابع اساسی دانشِ راهبان، لردها و پادشاهانی تبدیل شدند که در پی مدیریت زمین‌های خود بودند. در قرن سیزدهم، تصاحب و بهره‌برداری سیستماتیک تشکیلات وابسته به صومعه‌ها و دیگر نهادهای اقتصادی از زمین‌های روستایی افزایش یافت. در این زمان، نمونه‌ی اولیه‌ی برنامه‌ریزی استعماری در اروپای مدرن در جنوب غربی فرانسه به‌وجود آمد که به باستیدها61 معروف‌اند. این مستعمره‌نشین‌ها نه روستا بودند و نه شهر بزرگ، بلکه شهرک‌‌هایی بودند که هدف اصلی‌شان فعالیت اقتصادی بود. این باستیدها در زمان افزایش جمعیت فرانسه و همچنین طی جنگ‌های صدساله شکوفا شدند. در آن زمان منطقه‌ی آکیتن62 فرانسه تحت حاکمیت انگلیس بود. پادشاهان انگلیس و فرانسه هر دو برای تثبیت متصرفات‌شان در فرانسه از یک روش استفاده می‌کردند: تأسیس شهرهایی که مردم را جذب می‌کردند، کشاورزی و تجارت را گسترش می‌دادند و در زمان جنگ پشتوانه‌ی نظامی بودند. ویژگی‌های بدیع باستیدها ناشی از ماهیت کارآفرین آن‌ها بود. تأسیس آن‌ها مبتنی بر قراردادی موسوم به پاراژ یا پریاژ63 بین پادشاهی و یک مقام محلی، مثلاً یک لرد یا راهب بزرگ بود. در این قرارداد حکومت پادشاهی تامین‌کننده‌ی نظم و امنیت و مقام محلی تامین‌کننده‌ی زمین‌های موردنیاز بود. هرگاه یک باستید تأسیس می‌شد، پادشاه و زمین‌داران با اعطای املاک درون‌شهری و برون‌شهری به مهاجران آن‌ها را به سکونت در شهر جدید ترغیب می‌کردند. به همین دلیل، بسیاری از باستیدها به صورت مستعمره‌نشین‌های مستطیلی‌شکل متراکمی طراحی می‌شدند که تقسیمات آن با گرید متحدالشکلی از خیابان‌ها تعریف می‌شد. سرمایه‌گذاران تأسیس باستیدها از طریق مالیات‌‌بستن بر املاک و تجارت ساکنین کسب درآمد می‌کردند. امروزه، باستیدهای به جا مانده مثل مون پازیه64 در دوردونی65 ممکن است شبیه روستاهای قرون وسطایی خوش‌منظره به‌نظر برسند، ولی هدف طراحی و ساخت آن‌ها در قرن سیزدهم، صرفاً تقسیم‌بندی قطعات قابل‌فروش زمین بوده است – الگویی که تا به امروز در فروش املاک حومه‌ی شهر پابرجا مانده است. منظم‌بودن گرید علاوه بر تسهیل فروش و مالیات‌گیری از املاک شخصی، به ساخت‌و‌ساز هم سرعت می‌داد و از ایجاد درگیری بین ساکنین جدید جلوگیری می‌کرد.
از آن‌جا که این ویژگی‌ها در بسیاری از باستیدها تکرار می‌شد، آدریان رندولف66، مورخ هنر، معتقد است که نقشه‌ی گرید محصول نوعی برنامه‌ریزی متمرکز بوده که خود حاکمان سرزمین‌ها مستقیماً ابداعش می‌کردند. بنابراین باستیدها، مثل شهرهای استعماری رومی، نتیجه‌ی یک کلیشه‌ی شهری است که تکرارپذیر بودند و به آنقدر منعطف بودند که به حاکمان محلی اجازه دهند در آن‌ها به فراخور محل تغییراتی ایجاد کنند. با این حال، برخلاف نمونه‌های پیشین رومیِ خود که با دیوار محصور می‌شدند و بیشتر اهداف نظامی داشتند، باستیدها معمولاً بدون دیوار طراحی می‌شدند تا درصورت رشد تشکیلات اقتصادی قابل گسترش باشند. علاوه بر این، باستیدها معرفِ نوع کارآمدی از شهرسازی بودند، زیرا فرم ساده‌ی آن‌ها سرمایه‌گذاری اندکی از طرف بنیان‌گذاران لازم داشت و ساخت‌و‌ساز هم بر عهده‌ی خود ساکنین بود. به همین دلیل، این شهرها بدل به پیش‌نمونه‌های (و احتمالاً منبع مستقیم الگوبرداری) شهرسازی استعماری در آمریکا و آسیا شدند، جایی که سرعت و کارایی بالا هدف بسیار مهمی در تأسیس هر شهر شد.جان دبلیو. رپس67 در مطالعه‌ی مهمش تحت‌ عنوان «برنامه‌ریزی شهری در مرزهای آمریکا»68 اشاره می‌کند قبل از اینکه انگلیسی‌ها شروع به استعمار آمریکا بکنند، پلان شهرهایی که در قرن سیزدهم به دست شاه ادوارد اول69 در انگلستان تأسیس شدند در سال 1586 در کتاب ویلیام کمدن70 به نام بریتانیا71 به چاپ رسیده بود. ادوارد اول عامل ساخت تعداد زیادی از باستیدهای فرانسه بود و شهرهایی که در انگلستان تأسیس کرد (مانند فلینت72، هال73، کارناروان74 و وینچلسی75) هم پلان‌های مستطیلی داشتند و خیابان‌های مستقیم‌شان با زاویه‌ی قائم به هم می‌رسیدند. رپس همچنین معتقد است که شهرک نظامی سانتافه76 که در سال 1490 در نزدیکی گرانادا77–آخرین پایگاه مورها78 در اسپانیا– ساخته شد، احتمالاً یکی از منشاءهای اصلی قانون ایندیز79 بوده است، مجموعه‌قوانینی که حکومت اسپانیا در سال 1573 برای متصرفات این امپراطوری در آمریکا و فیلیپین صادر کرد. با اینکه این قوانین خلاصه از قواعد طراحی و برنامه‌ریزی روم باستان و رنسانس بود، منطق آن بی‌شک تحت‌تأثیر سنت استانداردشده‌ی باستیدها بود که از اوایل قرن چهاردهم به الگوی بسیاری از شهرهای برنامه‌ریزی‌شده (از تره نوو در توسکانی80 گرفته تا شهرهای استعماری هلند در آسیا) تبدیل شده بود. یک عامل مهم در موفقیت باستیدها و سکونتگاه‌های استعماری در آمریکا و آسیا برنامه‌ریزی حداقلی آن‌ها بود که موجب می‌شد هرکسی با دانشی اولیه از مساحی بتواند به‌سرعت احداث یک شهر را شروع کند. بی‌دلیل نیست که نقشه‌های شهرهای استعماری در آمریکا اغلب دیاگرام‌هایی ساده بودند که مرز قطعات زمین و نام تعداد اندکی از اماکن تنها اطلاعات مندرج در آن‌ها است. این مسئله را می‌توان در شهرهایی مثل یورک تاون81، که بر اساس قانون بنادر ویرجینیا82 بنا شد، مشاهده کرد که نقشه‌ی ترسیمی آن اطلاعات توپوگرافی موجزی درباره‌ی این سکونتگاه ارائه می‌دهد.

Plan of the workers’ village at Kasr es- Sagha, northern Fayum, Egypt, second , millennium BCE. Drawing courtesy the author.

علی‌رغم شیوایی برنامه‌ریزی و ساخت باستیدها و بسیاری از شهرهای استعماری در آمریکا و آسیا، تقسیم‌بندی منظم این سکونتگاه‌ها توزیع نامتوازن قدرت نهفته در ساخت آن‌ها را مخفی می‌کند. برابری‌ عرضه‌شده در این گریدهای شهری فقط وقتی واقعی به‌نظر می‌رسد که این گریدها را از منظر مورفولوژیکی بسنجیم. این توزیع منظم دارایی‌ها نتیجه‌ی توافق بین ساکنان نبود، بلکه نشانه‌ی سلطه‌ی قدرت حاکم بر مناسبات اجتماعی و فضایی بود. گریدها از یک نظر دیگر هم فریبنده‌اند: با وجود هم‌سانی ظاهری، آن‌ها بیانگر نوعی سلسله‌مراتب فضایی‌ زیرکانه‌اند. برای مثال، در باستیدهای فرانسوی، ساختمان‌های عمومی نظیر کلیساها، سالن اجتماعات و میدان بازار عادی و هم‌رنگ نظم گرید بودند ولی محل قرارگیری آن‌ها بر ارزش تجاری املاک مجاور اثر می‌گذاشت. تخصیص بخش‌های مختلف برای کاربری‌های مختلف هم به‌راحتی باعث بروز نابرابری در داخل خود گرید می‌شد و بعضی قسمت‌ها را از قسمت‌های دیگر ارزشمندتر می‌کرد. این منطق در اکثر شهرهای استعماری‌ای که قدرت‌های اروپایی در قاره‌ی آمریکا و آسیا ساختند جریان داشت. شهر استعماری باتاویا83 در اندونزی (جاکارتای امروزی) یکی از نمونه‌های بارز کاربرد گرید در راستای ایجاد نابرابری است. کمپانی هند شرقی هلند این شهر را ساخت. هدف این پایگاه تجاری تسهیل دست‌اندازی به ادویه‌های منطقه بود. نقشه‌ی باتاویا اقتباسی از الگوی انتزاعی‌تری از شهرک است که سیمون استوین84، ریاضیدان اهل فلاندر85، در سال 1650 آن را ارائه‌کرد و به نام «نقشه‌ی ایده‌آل برای یک شهر»86 شناخته می‌شود. استوین در طرحش، که شباهت بسیاری به یک باستید فرانسوی دارد، پیشنهاد می‌کند که گرید راست‌خطی خیابان‌ها با خطوط کانال‌ها تکمیل شوند. در حالی‌ که کانال‌ها در هلند یکی از ویژگی‌های اصلی شهر برای زه‌کشی آب و حمل‌و‌نقل‌اند، ولی استفاده از آن‌ها در الگوی انتزاعی استوین ظاهراً هدف زیرکانه‌ی دیگری دارد، زیرا آن‌ها طرح مستطیلی شهر را به چهار بخش تقسیم‌بندی می‌کنند. همچنین، مشابه اتفاقی که در باستیدها می‌افتاد، محل قرارگیری ساختمان‌ها و میادین عمومی نوعی سلسله‌مراتب را در نظم همسان‌ساز گرید وارد می‌کرد. به‌علاوه، تقسیم‌بندی نقشه‌ی ایده‌آل به قطعه‌های زمین از دیوارهای پیرامونی شهر فراتر می‌رود.

این مسئله حاکی از این است که بخشی از جمعیت در خارج از شهر ولی در نزدیکی آن نگهداری می‌شود. درنتیجه طرح استوین نوعی تقسیم‌بندی است که طراح از طریق آن می‌تواند سلسله‌مراتب و مجاورت‌ها را تنظیم کند، بی‌آنکه فرم ظاهراً «برابری‌خواهانه‌ی» شبکه را بر ‌هم بزند. می‌توان در باتاویا وضعیت مشابهی را مشاهده کرد. در آن‌جا، کانال‌ها شهر را به بخش‌های مختلفی تقسیم می‌کردند و چون پل‌های معدودی بر روی این کانال‌ها وجود داشت، جابجایی از یک بخش به بخش دیگر کنترل‌پذیر بود. همچنین، در طرح استوین بخشی از جمعیت – عمدتاً آن مردم بومی که برای کمپانی هلندی کار می‌کردند – بیرون از دیوارهای شهر ولی در نزدیکی آن اسکان یافته بود. آن‌ها می‌توانستد درون شهر کار کنند ولی برای ممانعت از تهدید شورش خارج از آن نگهداری می‌شدند. نقشه‌ی باتاویا و نقشه‌ی ایده‌آل استوین نمونه‌هایی‌اند که نشان می‌دهند نظم هندسی گرید چطور در تقویت تفکیک و نابرابری در شهرهای استعماری نقشی کلیدی ایفا می‌کرد. با این حال، منشاء نابرابری نفسِ گرید نبود، بلکه چارچوب قانونی‌ای بود که گرید آن را اعمال می‌کرد و این قانون مبتنی بر اصلِ مالکیت خصوصی بود.

5. جنگ قانونی (ابزار قانونی)

دارایی صرفا به معنی تصاحب آن و بس نیست. دارایی توسط یک دستگاه قانونی تعریف می‌شود که توسط یک حکومت اعمال می‌شود و به مردم این حق را می‌دهد تا از چیزی که مالکش هستند، استفاده کنند یا از آن بهره ببرند. اگر کسی حق مالکیت چیزی را داشته باشد، بدین معنی است که استفاده از آن چیز توسط دیگران بدون رضایت مالک امکان پذیر نیست. همانطور که نیکولاس بلوملی87 می‌گوید، «”مجموعه حقوق” دارایی شامل محروم کردن دیگران، استفاده و انتقال است. این حقوق چه از طریق قانون و چه از طریق سنت قابل اجرا هستند.» با اینکه امروزه دارایی اشکال بسیار متنوع مادی و غیرمادی دارد، من معتقدم که هنوز مهم‌ترین شکل دارایی زمین است. به همین دلیل است که گری فیلدز88 اقتصاددان، معتقد است که اسلحه‌ی نهایی استعمارگران اروپایی در تسخیر قاره‌ی آمریکا جنگ افزارها نبودند بلکه جنگ با قانون بود یعنی تحمیل مالکیت زمین تعریف شده بر اساس قانون به جای مالکیت زمین تعریف شده در رسم و رسوم سنتی . در واقع، آن طور که برننا باندر89 می‌گوید، مفهوم مدرن دارایی از روش‌های استعماری تصاحب برآمده است.
در استعمار اسپانیایی، ساکنان معمولا حق تضمین شده ای بر مالکیت زمین دریافت نمی کردند بلکه بر مبنای وظایف کشاورزی مقرر شده، حق بهره برداری دائمی از زمین را داشتند. پیوریتن های90 قرن هفدهم در نیو انگلند91با شرایط مشابهی مواجه بودند. در شهرهایی همچون نیوهیون92، استفاده از گرید برای تقسیم بندی زمین بیشتر هدفی نمادین داشت تا اقتصادی. در آنجا، گرید شهر که متشکل از 9 مربع بود، تقلیدی از پلان معبد سلیمان93 در اورشلیم94 بود که توسط کشیش یسوعی95، خوآن باتیستا ویلالپاندو96 در کتابش «توضیحات حزقیال97» (1596) بازسازی شده بود. چنین نقشه شهری که شکلی متقارن و فضاهای عمومی شهری بزرگ در مرکز داشت، قرار بود تجسم شهر خدا98 بر روی زمین باشد. شرایط در متصرفات انگلیس در آمریکای شمالی متفاوت بود. در آنجا گرید ابزار اصلی برای تصاحب زمین بر مبنای قانون دارایی شخصی بود. با این حال، دارایی خصوصی صرفا به عنوان حقی بر تملک زمین مطرح نبود بلکه عمل «فضیلت مندانه» آباد کردن زمین هایی بود که استعمارگران آن را بدون مالک می‌دانستند یا دوست داشتند بدون مالک بدانند.
سکونت و کشت کردن زمین در مقیاس وسیع نیاز به نقشه برداری و قطعه بندی زمین داشت و پربازده کردن آن زمین ها، به نحوی که فقط جوابگوی امرار معاش نبوده بلکه سودده باشد، نیاز به کار فراوان داشت. به این دلیل، انگلیسی‌ها فضیلت آباد کردن زمین و به تبع آن «بهبود دادن» زمین را به عنوان مبنای ایدئولوژیک اصلی برای حق انحصاری مالکیت مطرح کردند. در حالی که استعمار اسپانیایی و پرتغالی مشروط به وظیفه جذب و تغییر مذهب بومیان به مسیحیت بود، نیروی محرک استعمار انگلیسی ایده ساکن شدن در یک سرزمین بر اساس بهبود دادن تولید و بهره برداری در آن بود. ساخت لندسکیپ آمریکایی به شکل یک گرید منظم از زمین های تحت کشت از اساس یک «لندسکیپ خیالی» بود که استعمارگران انگلیسی و بعدها استعمارگران سفیدپوست آمریکایی برای زمین هایی طراحی کردند که به زور از بومی‌ها تصاحب کردند. این ایده که زمین های بدون مالک خیلی بد و ضعیف کشت می‌شوند و در حد زمین بایر هستند، نقشی اساسی در این تصاحب بازی می‌کرد و توسط اندیشمندان لیبرال نظیر جان لاک99 تبلیغ می‌شد. از نظر لاک، فقط مالکیت خصوصی توسط اشخاص می‌توانست کشت زمین‌ها و در نتیجه رشد اقتصادی را تضمین کند. در واقع از نظر لاک، مالکیت زمین و بهبود زمین دو روی یک سکه بودند. این ایده به خاطر محبوبیت در بین استعمارگران رس نولیوس یا اموال بلاصاحب که یکی از انواع رس در روم باستان بود، شهرت یافت. از نظر رومی ها، رس نولیوس100 به چیزهای بی‌صاحبی اطلاق می‌شد که قابل تصاحب بودند. در تصور استعمارگران، رس نولیوس به ترا نولیوس101 تبدیل شد یعنی زمین های بی‌صاحبی که می‌توانستند تصاحب شوند بدون آنکه نیاز به سلب مالکیت [از دیگری] باشد. چنین دستگاه قضایی فقط در صورتی قابل توجیه و حمایت بود که آمریکای شمالی به عنوان یک «فضای خالی» وسیع بازنمایی شود که مردم بومی ساکن آن، همانطور که لاک می‌گوید، هیچ درکی از مرز و حصار ندارند. اینجاست که می‌توانیم متوجه شویم انگلیسی‌ها –همچون روم باستان– چطور با تحمیل کردن یک گرید از مرزها بر روی زمین، ربودن زمین از جوامع بومی را قانونی کردند.

دیوارها و مرزها در تمدن های مختلف سابقه ای طولانی به عنوان نشانگرهای سرزمین سیاسی دارند. مرزها معمولا تجسم حقوق ناشی از تصرف بودند ولی با این وجود –به جز در مورد رومی‌ها و بعدتر، اروپای مدرن– این تصرفات وجهه قانونی نداشتند بلکه فقط از طریق سنت و رسم و رسوم توجیه می‌شدند. همانطور که فیلدز102 می‌نویسد، جمعیت بومی آمریکای شمالی سیستمی پیچیده برای مالکیت زمین داشتند که نمود آن به شکل شبکه‌ای انبوه از مرزها بود که محدوده‌های مالکیت، دسترسی و تعدی را مشخص می‌کردند و قوانین برای حق استفاده، سکونت و سیرکولاسیون به موازات آن وجود داشت. وقتی استعمارگران مفهوم دارایی خصوصی به عنوان حق شخصی بر مالکیت زمین را با خود آوردند، مرزبندی معنای کاملاً متفاوتی به خود گرفت. مرزی که دور یک زمین را به عنوان دارایی می‌گیرد صرفا یک المان فیزیکی نیست بلکه تجسم عینی از یک حق قانونی «انتزاعی» و قدرتی برای سلب از دیگران است که از هر نوع مانع فیزیکی قوی‌تر است.

یکی از شاخص ترین نمونه‌ها از مرز قانونی/فیزیکی، رسم ساختن دیوارهای خشکه‌چین است که زمین داران انگلیسی در بریتانیای قرن هفدهم بنا گذاشتند. از زاویه‌ی دید فیزیکی، این دیوارها شبیه‌به مرزهای قدیمی هستند و بیشتر جنبه‌ی نمادین دارند تا عملی. در واقع تکنیک ساخت آن‌ها الهام گرفته از دیوارهای خشکه‌چین باستانی است که برای مشخص کردن مرز مرتع‌های مشترک استفاده می‌شد. با این حال، هدف از ساخت این دیوارها صرفا محدود نگه‌داشتن حیوانات نبود بلکه –و اتفاقاً– بروز فیزیکی قدرت قانونی است که زمین‌داران به‌واسطه آن، زمین را از مالکیت عمومی جدا کرده بودند. چیدن این دیوارهای سنگی یک نقشه برداری با دقت را محقق می‌کرد که زمین داران می‌توانستند در نهایت به واسطه‌ی آن، دارایی‌هایی که به‌دست آورده بودند را با اسناد صادر شده از پارلمان، ثبت قانونی کنند. استعمارگران انگلیسی این نوع از رویکرد «قانونی» را با خود به «دنیای جدید» آوردند و به ربودن زمین‌های اشتراکی که از قرن پانزدهم شروع کرده بودند، ادامه دادند. مارکس103 نام این روش تصاحب را «انباشت اولیه» گذاشت و آن را اینگونه تعریف کرد: فرآیندی که به‌واسطه آن صاحبان دارایی، ثروتی را انباشت کردند که ستون فقرات اولیه‌ی سرمایه گذاری‌هایشان را تشکیل داد. اقتصاد سیاسی کلاسیک چنین پروسه‌ای را به‌عنوان کار فضیلت‌مندانه یک بخش از جامعه معرفی می‌کرد ولی مارکس تاکید داشت که انباشت اولیه در حقیقت نوعی دزدی است که با حصارکشی زمین و تصاحب سرمایه‌ی ناشی از آن به انجام می‌رسد و بخش بزرگی از جمعیت را از امکانات امرار معاش خود محروم می‌کند. با این وجود، عمل تصاحب متکی بر قدرت به‌عنوان یک پروسه‌ی قانونی، موجی از نقشه برداری زمین و ترسیمات کارتوگرافی ایجاد کرد که باعث شد نقشه کشی علمی جایگزین روش های ایده آل گرایانه و بازنمایی تصویری زمین شود. این نقشه‌های املاک برای هر فرد تبدیل به پیش نیازی برای شناختن زمین های خود شد. دید نقشه بردارانه به دنیای روستایی به زودی به لندسکیپی ترجمه شد که در آن مرزهای املاک یک گرید فراگیر از خطوط ساخته شده از فنس‌ها، بوته‌ها، کانال‌ها و ردیف‌های درختان را تشکیل می‌دادند. در واقع، تصور ما از «لندسکیپ» به شکل یک ترکیب بندی نقاشی گونه از خطوط و قطعات زمین، دقیقا نتیجه این خشونت انحصارطلب حصارکشی است. نباید فراموش کنیم که استعمار آمریکای شمالی به دست بریتانیایی‌ها به‌موازات شیوه‌ی محصور کردن زمین های عمومی بود که آن امپراطوری ابتدا در سرزمین های خودش شروع کرد. حصارکشی و استعمار هر دو بخشی از فرآیند تصاحب هستند که با هدف درآمدزایی از زمین به‌عنوان دارایی انجام می‌شود.

Jeffersonian Units of Land Subdivision, adapted from William D. Pattison, “Beginnings of the American Rectangular Land Survey System, 1784–1800,” 47. Drawing courtesy the author.

وقتی مستعمره های بریتانیا در ساحل شرقی آمریکا استقلال خود از امپراطوری بریتانیا را به‌دست آوردند، کشور جدید به همان فرآیند سلب مالکیت از مردم بومی که توسط بریتانیایی‌ها شروع شده بود، ادامه داد. در برابر مالکیت جمعی زمین بومی‌ها، استعمارگران لندسکیپی خیالی را مطرح کردند که با مرزهای قانونی تقسیم بندی شده و به مالکان جدید فروخته می‌شد. دقیقا همین تصویر خیالی، رهبران دولت تازه تاسیس ایالات متحده را بر انگیخت تا گرید مستطیلی را به‌عنوان الگوی فضایی مناسب برای تصاحب زمین انتخاب کنند. سکونتگاه های استعماری مبتنی‌بر گرید سنتی –که شامل شهرهای استعماری اولیه در آمریکا هم می‌شدند– سکونتگاه هایی با مرزهای محدود بودند که دورتادور آن‌ها زمین‌های کشاورزی قرار می‌گرفت ولی در دوره‌ی استعمار غرب قاره‌ی آمریکا توسط دولت ایالات متحده گرید به توسعه‌ی بالقوه‌ی نامتناهی حق مالکیت تبدیل شد. نوعی از گرید که هنوز زیربنای گرایش رایج در آمریکا برای ساخت جاده‌ها و قطعات زمین با هندسه منظم است. ریشه این گرید به‌ قانون زمین 1041785 بر می‌گردد. این قانون یک سیستم استاندارد بنا کرد که از طریق آن، ساکنین و مهاجرین می‌توانستند حق قانونی زمین‌های کشاورزی در غرب رشته کوه آپالاش105و شمال رودخانه‌ی اوهایو 106 را خریداری کنند. معروف است که این سیستم برگرفته از پیشنهاد توماس جفرسون مبنی بر قطعه‌بندی سرزمین‌های غربی به قسمت‌های مربعی، است. گرید پیشنهادی اولیه‌ی جفرسون107 زمین را به قطعاتی تقسیم بندی می‌کرد که نامش را هاندردز108 یا صده گذاشته بود – واحدی برابر با قطعات 10 در 10 مایلی که هر کدام 100 مایل مربع را دربر می‌گرفتند. در طرح او، هر صده محل زندگی 100 شخص و خانواده‌هایشان بود که با یکدیگر تشکیل یک ناحیه خودگردان را می‌دادند. علت رند بودن سختگیرانه این اعداد، تلاش جفرسون برای وارد کردن سیستم دهدهی به زندگی [و فرهنگ] آمریکایی بود. چه در معماری، چه در اندازه گیری یا ضرب سکه، جفرسون قاطعانه از استفاده از سیستم دهدهی و راحتی محاسبات از طریق آن، دفاع می‌کرد. توجه به این نکته جالب است که طرح جفرسون برای سیستم نقشه‌برداری مستطیلی109 به موازات پیشنهاد او برای تقسیم کردن دلار به واحد‌های کوچک‌تر یک دهم و یک صدمی است. گرید حاصل از این طرح، یک سیستم همه‌جانبه بود که نظم هندسی، نقشه‌برداری و ارزش اقتصادی را با هم ادغام کرده و به یک دستگاه کارآمد بدل می‌کرد. برای تبدیل این گرید به یک سیستم مطلق که وابسته به شرایط محلی نباشد، جفرسون از واحد اندازه گیری مایل جغرافیایی استفاده کرد که از جهت یابی دریایی اقتباس شده و تا پیش از آن برای اندازه گیری زمین استفاده نشده بود. این کار در ذهن انسان تصور «تهی بودن» دریا را بر روی سرزمین هایی ایجاد می‌کرد که به هیچ عنوان خالی از سکنه نبودند. جنبه خیره کننده دیگری از سیستم نقشه برداری زمین جفرسون، تطابق آن با گرید طول و عرض جغرافیایی کره زمین است که به گرید نقشه برداری حسی از «عینی بودن» مشابه واقعیت های علمی می‌دهد.

Extension of the Land Ordinance of 1785 across the continental United States along global meridians and parallels. From William D. Pattison, Beginnings of the American Rectangular Land Survey System, 1784–1800, 1979.

گرید سیستم نقشه‌برداری مستطیلی به همه‌ی ساکنین و مهاجرین امکان می‌داد تا با ابتدایی‌ترین وسایل اندازه‌گیری، املاک خود را نقشه‌برداری کنند. به این ترتیب، جفرسون تفکرات اگراریانیستی110 جمهوری‌خواهانه111 خود را به توانایی هر فرد در مالکیت و اندازه‌گیری و سنجیدن قطعه زمین خود، پیوند زد. هر چند، در نهایت اجرای قانون زمین 1785، بسیاری از خصوصیات سیستم نقشه‌برداری زمین جفرسون، مثل صده‌ها و تقسیمات ده‌دهی، را از آن گرفت ولی گرید مستطیلی به عنوان اصل پایه‌ای سازماندهی آن باقی ماند. صده‌های جفرسون جای خود را به ایده‌ی شهرستان‌هایی داد که از هر طرف تا شش مایل امتداد داشتند و به 36 قطعه‌ی مربعی زمین تقسیم‌بندی می‌شدند. این قطعات از طریق مزایده‌ی دولتی به مالکان شخصی فروخته می‌شدند تا بدهی‌های عمومی دولت از طریق آن پرداخت شود. هر یک از قطعات زمین فقط با شماره هایشان شناخته می‌شدند ولی این انتزاع مصرانه حاصل از یک رشته عملیات نقشه‌برداری بود که به هیچ عنوان با صلح و مسالمت انجام نشده بودند. در بین سال‌های 1785 و 1788، یک تیم نقشه برداری در سون رنجز112 -قطعه زمینی در شرق اوهایو– با مقاومت از جانب بومی‌ها مواجه شد. بومی‌ها دریافته بودند که عمل ساده بر جا گذاشتن علائمی بر روی زمین و درختان توسط نقشه بردارها برابر است با سلب مالکیت زمین هایشان. با وجود اینکه منطقه سون رنجز روی نقشه یک چشم انداز گریدبندی شده فوق العاده آرام به‌نظر می‌رسد ولی در واقعیت این لندسکیپ به شدت مورد مناقشه بود و دولت ایالات متحده مجبور به بکارگیری سربازان و ساخت قلعه هایی برای حفاظت از عملیات نقشه برداری شد.
با اینکه نقشه برداری سون رنجز هدف اولیه دولت برای پرداخت بدهی های عمومی از طریق فروش زمین را برآورده نکرد ولی قدم مهمی در روش نقشه برداری برای تصاحب غرب آمریکا بود. مهم تر از همه اینکه قانون زمین 1785 نشان داد که پایه و اساس پیشرفت شهرنشینی در یک منطقه سیرکولاسیون نیست –هر چند که زیرساخت هایی همچون راه آهن نقشی اساسی در استعمار غرب داشتند– بلکه عمل خشونت بار تصاحب زمین و تثبیت کردن آن تصاحب از طریق تقسیم‌بندی است.
گرید نقشی دو جانبه در شهرسازی بازی می‌کند. در وهله‌ی اول، هندسه‌ی آن به‌وضوح مصنوعی است و این نکته را روشن می‌کند که به هیچ عنوان یک نظم طبیعی نیست. قانون ایندیز و گرید جفرسون هیچ‌کدام ماموریت سیاسی خود را پنهان نمی‌کنند. ماموریت آن‌ها آشکارا آوردن تمدن به سرزمینی است که تصور می‌کنند جمعیت ساکن در آن توانایی چنین تسلط فضایی را ندارند. علاوه بر اعمال ایده‌ی مالکیت، گرید یک ابزار ایدئولوژیک هم بود که به واسطه‌ی آن، مردم بومی تحت تاثیر قدرت بی‌حد و مرز استعمارگران در تسلط بر روی زمین قرار می‌گرفتند. با این حال، وقتی گریدها تبدیل به قانون سکونتگاه‌های استعماری شدند، این
هندسه ظاهری چنان فراگیر شد که تقریباً طبیعی جلوه کند و در نتیجه این واقعیت که در واقع ابزاری برای تبدیل‌کردن زمین به کالا بوده است، از چشم پنهان شود.

6. شهرنشینی

با اینکه گریدهای جفرسون و قانون زمین 1785 منطبق بر سیستم جهانی مدارها و نصف‌النهارها بودند ولی حیطه‌ی آن‌ها محدود به یک کشور بود. با گسترش روند صنعتی‌سازی در قرن نوزدهم، ایده‌ی یک شبکه‌ی مبتنی بر گرید که کل دنیا را در بر بگیرد، به‌عنوان شهرسازی نامتناهی شکل گرفت. امروزه، واژه اوربان113 به طور عمومی برای اشاره به چیزهایی که «مربوط به شهر» هستند و برای تفکیک آن‌ها از مناطق روستایی استفاده می‌شود. وقتی مهندس اسپانیایی، ایلدوفانس سردا114، برای اولین بار اصطلاح شهرنشینی115 را در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم به‌کار برد، معنایی بسیار خاص برای آن در ذهن داشت. سردا در کتابش تئوری عام شهرنشینی116 که در سال 1867 منتشر شد، شهرنشینی را «اقیانوس چرخان وسیعی از افراد، چیزها، علائق از هر نوع و هزاران المان متنوع» تعریف می‌کند که به طور متقابل عمل می‌کنند و در نتیجه کلیتی را تشکیل می‌دهند که هیچ یک از اشکال ارضی متناهی قدیمی، همچون شهرهای دیوارکشی شده قدیمی، نمی توانند آن را در بر بگیرند. از نظر سردا، وضعیت اوربان نیازمند نوع کاملاً جدیدی از طراحی بود که او اوربانیسم117 (شهرسازی) نامید و تمرکز آن دیگر صرفاً بر روی فرم شهر نبود بلکه بر روی کل کاربری منطقه سکونت شده به عنوان یک سیسم زیرساختی بزرگ مقیاس بود. رویکرد او به شهرنشینی بدین معنی بود که طراحی شهری شامل استفاده از داده های آماری، دیاگرام های سیرکولاسیون و نقشه‌ی منابع طبیعی هم میشد – به‌طور خلاصه، هر نوع اطلاعاتی که منجر به دانشی جامع از سکونت گاه انسان در ورای شواهد فیزیکی شهر به عنوان فرم ساخته شده، می‌شد.
پروژه‌ای که منبع الهام سردا برای نوشتن یک تئوری شهرنشینی شد، نقشه‌ی او برای گسترش شهر بارسلونا در سال 1859 بود. با هجوم گسترده مهاجرانی که جذب پیشرفت صنعتی بارسلونا در نیمه‌ی اول قرن نوزدهم شده بودند، تعداد بی‌سابقه‌ای از مردم، بیماری‌های همه‌گیر و مشکلات اجتماعی گریبان‌گیر این شهر شدند. این شرایط مسئولان شهر را واداشت تا نقشه‌ای جدید برای گسترش شهر به فراتر از مرزهای قرون وسطایی آن را پیاده سازی کنند. سردا دریافته بود که صنعتی شدن نیازمند نوع کاملا جدیدی از زندگی و کار بود. او همچنین منتقد روش سنتی ساخت شهر و تمرکز آن بر طراحی فرم شهری بود. به علاوه، او منتقد این سنت هم بود که ساختمان‌ها و میادین یادمانی بزرگ که توسط خیابان های بزرگ به هم متصل می‌شدند، به عنوان سازه اصلی شهر استفاده می‌شدند. او معتقد بود که این رویکرد از کار افتاده است زیرا بازتابی از یک سازماندهی به شدت مبتنی بر سلسله مراتب اجتماعی است که خصومت طبقاتی را بر می‌انگیزد. برای حل این مشکلات و ارائه روشی کارآمدتر برای مدیریت سیرکولاسیون، سردا پیشنهاد داد تا بارسلونا توسط گریدی از بلوک های 133 در 133 متری گسترش یابد که امکان توزیع برابر خدمات و راه‌ها در کل شهر را مهیا می‌کرد. این بلوک‌ها بر اساس تراکم 250 نفر در هر هکتار توزیع می‌شدند. این عدد استاندارد پیشنهادی سردا برای تضمین حداکثر نظم اجتماعی بهداشتی بود. در این طرح، فضای شهری به‌مثابه یک پارچه ملیله دوزی شده بی انتها از خانه‌ها، فضاهای کار و خدمات عمومی بود که به‌وسیله مسیرهای کارآمد سیرکولاسیون به هم متصل می‌شدند. این نوع نظم دادن به فضای شهری هسته اصلی اوربانیسم (شهرسازی) سردا را تشکیل می‌داد. از نظر او، این مدل می‌توانست از ایده‌ی شهر به عنوان یک سازه‌ی قدیمی و متناهی فراتر رود و تبدیل به موجودیتی جدید شود که نه شهر بود و نه حومه.
جهان اوربان برای سردا یک مکاشفه‌ی ناگهانی نبود چرا که مقدمات آن قرن‌ها در حال شکل‌گیری بود. در واقع، سردا واژه‌ی جدید اوربانیزیشن118 (شهرنشینی) را بر پایه یک مدل تاریخی ساخت که واژه لاتین اوربز119 بود. در زبان رومیان باستان مفهوم شهر به‌عنوان یک موجودیت سیاسی با کلمه‌ی کیویتاس120 یا اجتماع کیویس‌ها121 (شهروندان) بیان می‌شد. در مقابل، واژه‌ي اوربز بیش‌تر به‌جنبه‌ی دست ساخته‌های مادی که شامل ساختمان‌ها و زیرساخت‌ها می‌شد، اشاره داشت. سردا در توضیح اوربز، نه تنها تفاوت ظریف بین واژه‌های کیویتاس و اوربز را حذف می‌کند بلکه پیشنهاد می‌کند تا اوربز جایگزین واژه‌ی اسپانیایی سیوداد122 (شهر) شود. این دست‌کاری در واژه‌‌ها‌ی حاکی از این است که سردا ایده شهر به عنوان یک موجودیت سیاسی را به کلی کنار گذاشته و در عوض شهر را یک سیستم تکنوکراتیک فراگیر از خانه‌ها، جابجایی و صنعت می‌داند. با استفاده از واژه اوربز، سردا به یک وضعیت عمومی پیشاسیاسی از زیست در کنار هم (زیست اجتماعی) اشاره می‌کند و سازه‌ی اصلی آن را ویالیداد123 یا سیرکولاسیون می‌نامد. سردا نسبت به سیاست بدگمان بود و آن را یک عاملیت غیرضروری می‌دانست. در عوض ایمان زیادی به تکنولوژی به‌عنوان وسیله‌ای برای بهبود اجتماعی داشت. نباید فراموش کنیم که سردا تئوری خود را در میانه‌یقرنی از انقلاب‌های طبقه‌ی کارگر نوشت. در نقطه مقابل احتمال درگیری طبقاتی، او معتقد بود که نه سیاست، بلکه برنامه ریزی تکنیکال کارآمد می‌تواند این امکان را برای کارگران و سرمایه به وجود بیاورد تا همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند. او همچنین معتقد بود که تکنولوژی های جدید نظیر حمل‌و‌نقل خودکار و ارتباطات جمعی منجر به حذف محدودیت‌ها و مرزها شده و دنیا را به یک موجودیت جهانی واحد و در صلح تبدیل خواهد کرد.
هسته‌ی اوربانیسم سردا و نقشه‌ی گرید او برای بارسلونا، مفهوم اینترویا124 بود. اینترویا یک الگوی فضایی بود که هم شامل بلوک‌ها و هم خیابان‌ها می‌شد و اگر سردا به اهدافش در اجرای طرح می‌رسید، باعث میشد تا ذینفعان مختلف همچون دولت، شورای شهر، مالکان و مستاجران ارتباط بیشتری با یکدیگر داشته باشند. به عبارت دیگر، هدف از این گرید یکنواخت راحتی تقسیم‌بندی املاک نبود بلکه ادغام منافع عمومی و خصوصی با یکدیگر در قالب یک دستگاه حکومتی منسجم و خوانا بود. سردا همچنین استفاده‌های بسیار و خلاقانه‌ای از آمار می‌کرد و آن‌ها را در قالب گرافی ارائه کرد که فرآیند انتزاعی رسیدن به نقشه‌هایش را بازنمایی می‌کرد. با این حال فرآیند انتزاعی سیستم برنامه ریزی او، بر خلاف گرید جفرسون، نتیجه‌ی اندازه گیری های قبلی نبود، بلکه تلفیق غایی داده های بی شمار بود. در نقشه سردا، همه چیز به المان هایی تجزیه می‌شوند که مقدار و اندازه گیری آن‌ها بر اساس داده های دقیق عملی که از تحقیقات گسترده سردا برای شهر بارسلونا حاصل شده، بهینه شده است. گرید باعث می‌شد سردا نه تنها بتواند جمعیت و امکانات عمومی را به طور یکنواخت در شهر پخش کند، بلکه این امکان را هم در اختیار او می‌گذاشت تا بین المان های از پیش تعریف شده همجون تقاطع ها، نوع خانه‌ها و برنامه کاربری زمین‌ها با فرصت های اقتصادی و شرایط جمعیتی همبستگی ایجاد کند. بنابراین نقشه سردا بر اساس یک فرآیند انتزاعی بی سابقه طراحی شده بود. در این فرآیند هر یک از جزییات معماری و شهری به گونه‌ای برنامه‌ریزی می‌شود که از یک منطق اکیدا اقتصادی پیروی می‌کند. هم در نقشه بارسلونا و هم در کتاب تئوری عام شهرنشینی، ساخت شهر دیگر بر یک فرم خاص تمرکز ندارد. در واقع، حضور همیشگی الگوی گرید تبدیل به یک وسیله فضایی می‌شود که نیاز به تصمیمات فرمی را تا حد ممکن کاهش می‌دهد. در نقشه‌ها و دیاگرام های سردا، گرید بر همه چیز، از برنامه ریزی گرفته تا جزییات معماری، حاکم است. همه زوایای زندگی انسانی – از امور زندگی گرفته تا امور کاری، از فرهنگ تا سلامت، مغازه های خرده فروشی تا پارک‌ها – بر اساس منطق مستطیلی تسلیم ناپذیر گرید انتزاع می‌شود تا فضای شهری به مثابه یک اویکوس (خانه یونانی) غول آسا و فراگیر، قابل مدیریت شود.
فاکتورهای کلیدی گرید شهری سردا تراکم پایین و فراوانی امکانات عمومی در آن بود. سردا، به عنوان یک برنامه ریز اصلاح طلب، قاطعانه باور داشت که همه، از کارگرها گرفته تا سرمایه داران، به خاطر منافع اجتماعی با کمال میل در تعادل اجتماعی اینترویا مشارکت خواهندکرد. اما بودجه عمومی ناکافی مسئولین شهری را مجبورکرد برای تامین مالی طرح گسترش، به سرمایه گذاران خصوصی روی بیاورند و تمایل مالکان زمین‌ها برای سود بردن از دارایی هایشان باعث شد تا طرح شهری برابری طلبانه سردا به طور اساسی تغییر‌کند. با سرمایه‌گذاری کلان در طرح توسعه، سرمایه گذاران عملاً این اختیار را پیدا کردند که اجرای طرح را پیش ببرند. در بعضی از موارد، کارتل های سرمایه گذاران و سازندگان کل یک بلوک یا حتی دسته ای از بلوک‌ها را می‌خریدند و در نتیجه بخشی از گرید را خصوصی می‌کردند. به علاوه، برای سرعت دادن به طرح توسعه، مسئولین شهری تصمیم گرفتند تا عوارض شهرداری پرداخت شده توسط مالکان، به جای آنکه به یک صندوق شهری برای کل طرح توسعه ریخته شود، مستقیم صرف مخارج شهرسازی فضاهای عمومی در نزدیکی همان املاک شود. از نظر سردا، گرید وسیله ای بود برای توسعه یکنواخت منابع و سرمایه ولی در عمل، از گرید برای تقسیم کردن زمین به گونه‌ای استفاده شد که مالکان و سازندگان بتوانند از ساخت طرح جدید سرمایه بیشتری جمع کنند. برای مثال، گوشه های پخ شده معروف بلوک های این طرح – که سردا طراحی کرده بود تا به سیرکولاسیون در تقاطع‌ها کمک کند – باعث شد تا فضاهای تجاری قرار گرفته در طبقه همکف و گوشه این شبه مربع‌ها نرخ اجاره بیشتری داشته باشند. در نهایت، اجرای گرید سردا تفاوت چندانی با اجرای قانونی زمین 1785 در آمریکا نداشت. در هر دو مورد، دولت یک تصاحب کننده بزرگ قانونی بود که به نفع مالکان شخصی عمل می‌کرد و سپس این مالکان برای استفاده از زمین و ساختمان از مستاجران اجاره دریافت می‌کردند. شهرنشینی فراگیر در کل دنیای امروز دقیقا بر مبنای همان قواعد حاصل شده است. گرید شهری معاصر اعمال یک رژیم مطلق مالکیت است. سردا تلاش کرد تا سیرکولاسیون را به مهم ترین داده فضایی شهرسازی تبدیل کند ولی ایده مالکیت و اشتهای بی رحم آن برای تصاحب منابع و ارزش گذاری اقتصادی بود که کنترل گرید منطقی او را به دست گرفت.

7. سیرکولاسیون و مالکیت

احتمالا اصیل ترین گرید شهری در آمریکای شمالی مربوط به فیلادلفیا است. فیلادلفیا125 که در سال 1682 توسط ویلیام پن126 تاسیس شده، یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌هایی است که با حمایت شاه چارلز دوم بر روی سکونتگاه های ساخته شده در مستعمرات انگلیس انجام شده است. شاه چارلز دوم امتیاز بهره برداری از زمین‌ها را به پن داد تا این طرح را پیش ببرد. نقشه شهر در سال 1683 توسط نقشه برداری به نام توماس هولم127 کشیده شد. هولم همچنین به درخواست پن، نقشه ای با جزییات از اطراف شهر نیز ترسیم کرد تا آن زمین‌ها را برای مهاجران احتمالی یا «خریداران اولیه» تبلیغ کنند. نکته جالب توجه نقشه هولم گرید شهر است که حدود املاک را چه در داخل و چه بیرون از شهر مشخص می‌کند. در این نقشه، زمین های بیرون از شهر به شکل قطعات قابل فروش ارائه شده اند.
حدود 300 سال بعد، بین سال های 1952 و 1953، لویی کان128 به عنوان مشاور معمار در سازمان نوسازی فیلادلفیا129 بر روی یک سری نقشه‌ی شهری کار می‌کرد که تمرکز آن بر روی سازماندهی ترافیک اتوموبیل‌ها بود. زمانی که کان مشغول تهیه این نقشه‌ها بود، فیلادلفیا در حال طی کردن یک پروسه‌ی نوسازی شهری بود؛ نوعی از تغییر و تحول که در تمام شهرهای بزرگ ایالات متحده در حال وقوع بود. هدف از برنامه‌ی نوسازی شهری این بود که جایگاه اقتصادی برتر مراکز شهرها را در مقابل رشد مناطق حومه شهر، که در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم رخ داده بود، حفظ کند. ولی بزرگترین (وتاثیرگذارترین) دستور کار جانبی این طرح، به دست گرفتن مرکز شهرها توسط سرمایه خصوصی بود و این اتفاق عامدانه از طرف مقامات محلی و دولت فدرال حمایت میشد. هدف نهایی نوسازی شهری بالا بردنِ ارزش محلات مرکز شهر بود که منجر به جابجایی ساکنین محلی آن محلات، به خصوص افریقایی-آمریکایی ها، شد. به بهانه بهبود مناطق مسکونی فرسوده که عمدتا ساکنین آن‌ها اقلیت‌ها بودند، آژانس های نوسازی شهری زمین‌ها را برای بازسازی در اختیار سرمایه گذاران خصوصی می‌گذاشتند تا سود بیشتری به دست بیاورند. با اینکه برنامه نوسازی فیلادلفیا نسبت به دیگر شهرها کمتر مهاجمانه بود ولی هدف اصلی آن یکسان بود و بخش عمده شهر به دست سازندگان بخش خصوصی افتاد که با سلب مالکیت محله‌ها از دست ساکنین اقلیت شان، چهره شهر را دگرگون کردند.
در بستر چنین دگرگونی هایی که ناشی از نوسازی شهری بودند، نگاه کردن به طرح هایی که کان در دهه 1950 برای فیلادلفیا کشید، جالب توجه است. کان وضع موجود شهر را با استفاده از یک سری علائم انتزاعی به تصویر کشید: نقطه چین برای نشان دادن سیرکولاسیون آهسته که او «استاکاتو 130» (مکث دار) می‌نامید، فلش برای سیرکولاسیون سریع یا «حرکت131»، خطوط مارپیچ برای محل توقف یا پارکینگ و ضربدر برای تقاطع ها. فیلادلفیای ترسیم شده توسط کان چیزی به جز علائمی برای نشان دادن جریان ترافیک نیست و همه موارد دیگر حذف شده اند. او متوجه شد که مشکل اصلی ترافیک فیلادلفیا تعداد زیاد تقاطع های شهر است. هر کسی که تجربه رانندگی در یک شهر مبتنی بر گرید را داشته باشد، می‌داند که تعداد زیاد تقاطع‌ها رفت و آمد را کند و رانندگی را تبدیل به یک مصیبت می‌کند. برای حل این مشکل، کان پیشنهاد کرد با برپاکردن یک سلسله مراتب سرعت از بزرگراه‌ها تا خیابان‌های پیاده و کاهش شدید تعداد تقاطع‌ها به فقط چند عدد، نظم جریان ترافیک شهر عوض شود. به‌علاوه، یک المان معماری کلیدی در طرح پیشنهادی او، جایگذاری استراتژیک پارکینگ‌ها بود تا استفاده از وسایل نقلیه شخصی برای رسیدن به مرکز شهر را تشویق کند. بدین طریق، با سازماندهی بزرگراه‌ها به‌مثابه «رودخانه ها» و پارکینگ‌ها به‌مثابه «بندرگاه‌ها»، کانسپت شهر او ارکستری از حرکت سواره بود. وقتی رانندگان به بندرگاه‌ها می‌رسیدند، دیگر نیازی به ماشین‌هایشان نداشتند و می‌توانستند در مسیرهای پیاده راه بروند. کان می‌دانست که این مسیرهای پیاده اکثرا به فعالیت های خرده فروشی کمک می‌کنند. از دهه 1950، سرمایه گذاران فعالیت های خاصی را شرط لازم الاجرای زندگی شهری موفق می‌دانستند: رانندگی و خرید. هدف کان از ارائه چنین تصویر ایده‌آل‌گرایانه‌ای از «زندگی شهری» انتقال این پیام بود که مرکز شهر محیطی خصومت‌آمیز برای این فعالیت‌ها نیست. با اینکه طرح پیشنهادی کان هرگز اجرا نشد ولی منطق پشت آن تجلی فلسفه موجود در پروژه نوسازی شهری بود. اگر یکی از اهداف اصلی نوسازی شهری ارتقای زیرساخت‌های شهر باشد تا شهر روان‌تر شده و بتواند تعداد بیش‌تری اتومبیل شخصی را در خود جای دهد، چنین هدفی برای به کارگیری سرمایه های خصوصی ضروری است زیرا این سرمایه‌ها به دنبال تحکیم سلطه خود بر شهر بودند.
گرید شهری دوباره در اینجا هم نقش مهمی بازی می‌کند زیرا به مسئولان شهری امکان می‌دهد خیلی راحت و دقیق شهر را به بخش هایی با حد و حدود مرتب تقسیم بندی کرده و به سرمایه گذاران خصوصی بفروشند. وقتی محدوده های با اولویت تر مشخص شدند، دغدغه اصلی آژانس های نوسازی شهری ترافیک بود زیرا آن‌ها دریافته بودند کلید افزایش ارزش زمین، دسترسی سریع با ماشین بود. با اینکه هدف صریح و رسمی مطالعات ترافیکی کان، هماهنگ سازی روان حرکت بود، هدف ضمنی آن، تبدیل شهر به زمینی سودسازتر برای سرمایه گذاری بود. مطالعات انتزاعی و ظریفانه ای که کان در مورد ترافیک انجام داد، تصویری ناخواسته از تصاحب شهر به دست سرمایه داران دوران بعد از جنگ ارائه می‌کند. حتی اگر به‌نظر برسد که فرم شهری کان از املاک جدا شده است، طرح پیشنهادی او نقش استراتژیکی را نشان می‌دهد که «بهبود» ترافیک در جنگ علیه اقلیت های شهری، که مصمم به مبارزه با جابجاییشان هستند، بازی می‌کند.

Louis I. Kahn, Traffic Study, Philadelphia, 1952. Ink, graphite, and cut-and-pasted papers on paper, 24 1/2 by 43 3/4 inches. © The Museum of Modern Art/Licensed by SCALA / Art Resource, NY.

در این جاست که شباهت بین نقشه 1685 هولم و مطالعات ترافیکی 1952 کان نمایان می‌شود. در هر دو مورد، محدوده شهری به گریدهای دیاگرامی ساده می‌شود. در اولی، گرید دیاگرامی نشان دهنده مرزهای املاک است؛ در دومی، مسیرهای حرکت. کلید فهم این بازنمایی‌ها از محدوده شهری و گرید مفهوم دیاگرام است. دیاگرام در اینجا –مثل آثار میشل فوکو132 ، ژیل دلوز133 و فلیکس گاتاری134 -به‌مثابه ماشینی ادراک می‌شود که مستقیما تاثیرات قدرت را تولید می‌کند، نه یک بازنمایی ترکیبی از کانسپت و فرم را . گریدهای هولم و کان– که در آن‌ها شهر به شکلی انتزاعی با خطوط باریک، نقطه‌ها یا فلش‌ها نمایش داده می‌شود و در نتیجه توجه را از سازه های فیزیکی دور و به سازماندهی کارکردی و فضایی جلب می‌کند – بازنمایی نیستند بلکه نمونه هایی هستند که قدرت در آن‌ها تاثیرگذار و خوانا است. در نقشه هولم، قدرت در ترسیم واضح لندسکیپ به شکل قطعات املاک دوخته شده به هم تاثیرگذار است. در عین حال در مطالعات ترافیکی کان، قدرت در هدایت ترافیک به مسیرهایی که منجر به جذاب تر شدن مرکز شهر برای سرمایه گذاری شوند، تاثیرگذار است. اینجاست که متوجه منطق گرید شهری در تاریخ می‌شویم: گرید صرفا یک فرم نیست بلکه انتزاعی از روابط اجتماعی در قالب روابط بین قطعات املاک هم هست. گرید شهری، انتزاعی از شهر در قالب یک ترکیب بندی از املاک است و هر آنچه که درون گرید وجود دارد باید از روابط نامتقارن قدرتی پیروی کند که املاک به پشتوانه قانون اعمال می‌کنند. خطوط متقاطع گریدهای شهری به خاطر سیرکولاسیون به وجود نیامده اند بلکه برای تصاحب، تقسیم‌بندی و انتزاع زمین در قالب املاک هستند. این بدین معنی است که می‌توان ادعا کرد شهرنشینی چیزی به جز تحقق دیاگرام های املاک «قانونی» در فضا نیست.

8. گرید و جزیره
کارل اشمیت135 در کتاب قانون زمین136 ادعا می‌کند از زمانی که زمین دیگر به شکل یک مفهوم اسطوره‌ای نبود و از طریق علمی به شکل یک کره درک شد، کسانی که قصد تصاحب زمین را داشتند شروع به کشیدن خط‌هایی در مقیاس جهانی کردند. این خطوط نقش اساسی در تقسیم‌بندی دنیا توسط قدرت های اروپایی به محدوده‌های جغرافیایی شمال، جنوب، شرق و غرب داشتند. گرید متشکل از مدارات و نصف‌النهارها که دنیا را به روش علمی خوانا می‌کرد، فقط یک سیستم مکانیابی جغرافیایی نبود بلکه اینها خطوطی بودند که یک سیستم جغرافیایی وسیع را به وجود می‌آوردند تا سرزمین‌ها برای فتح و بهره برداری تقسیم بندی شوند. اکتشافات جغرافیایی و ترسیمات کارتوگرافی که به این خطوط قدرت می‌بخشیدند، مقیاس نهایی تصاحب استعماری را شکل می‌دادند. ایده بنیادین تصاحب استعماری هنوز هم خود را به شکل خطوط بی شماری بازتولید می‌کند که دنیا را به محدوده های محصور بی‌پایانی تقسیم می‌کنند: زمین‌ها، خیابان‌ها، میادین، خانه‌ها و اتاق‌هایی که ما در همین لحظه در آن‌ها ساکن هستیم.
به این دلیل است که بحث فعلی در مورد مرزها و دیوارها کاملا بی ربط به‌نظر می‌رسد. دیوارهای مرزی که اینقدر در موردشان بحث می‌شود و وانمود می‌کنند که مانع از حرکت مردم در بین کشورها و سرزمین‌ها می‌شوند، فقط یکی از نتایج سیستم کلی تقسیم بندی است که دنیای شهری ما را سازماندهی می‌کند و همان طور که دیدیم، بر اساس یک رژیم کاملا مبتنی بر مالکیت بنا شده است. نه فقط کشورها یا مجتمع های جدا شده با در و دیوار بلکه هر قطعه نقشه کشی شده از دنیای شهری که ما در آن زندگی می‌کنیم – از یک جنگل گرفته تا یک خانه حتی یک اتاق – به طور بالقوه یک فضای محصور شده است. هر یک از این فضاها – به پشتوانه قدرت قانونی مالکیت – می‌توانند مردم را در خود جای دهند یا بیرون کنند. بنابراین، گرید شهری دستگاهی است که پایدار می‌ماند. نه به خاطر منطق ذاتی آن بسیاری از برنامه ریزان و معماران هنوز به آن باور دارند بلکه به این خاطر که به خوبی در خدمت منطق مالکیت بر اساس یا که اصل تقسیم بندی است. این منطق مالکیت توسط هزاران سال تصاحب استعماری چنان تغذیه شده است که حتی اگر در جایی زندگی کنیم که این تصاحب دیگر قابل تشخیص نباشد، باز هم خود «زمینی» که بر روی آن ایستاده ایم، نتیجه همان فرآیند است. بنابراین موضوع مورد بحث عدم پذیرش مرزها و دیوارها نیست بلکه منطق تقسیم کننده گرید و ارتباط آن با مالکیت زمین، چه عمومی و چه خصوصی، است.
همانطور که برننا باندر می‌گوید «نیاز مبرمی به درک سایر راه های ارتباط با زمین وجود دارد. راه هایی که با تحمیل نقشه برداری کاداستری و روش های امپریال نقشه کشی پنهان و سرکوب شدند؛ یا از طریق سیستم های ثبت حق مالکیت؛ یا با تبدیل کردن بعضی از جوامع انسانی به زاغه‌نشین‌های غیرمجاز صرفاً بر اساس شیوه‌ی زندگی آن افراد». در حال حاضر، بسیاری از جنبش های اجتماعی – از کسانی که غیرقانونی در جایی از شهر ساکن می‌شوند گرفته تا مردمان بومی که از حق مالکیت بر زمین هایشان در مقابل تصاحب آن‌ها به وسیله شرکت های بزرگ یا حکومت دفاع می‌کنند – روشی که منطق انحصاری دارایی بر روی مالکیت زمین تاثیر می‌گذارد را به چالش می‌کشند. سوال این است که چه شکلی از شهر می‌تواند نمونه های مطرح شده توسط این جنبش‌ها در خود جای دهد، آن هم نه به شکل یک ژست گرفتن موقت بلکه به عنوان فرمی پایدار از سکونت؟ به عبارت دیگر، کدام اصل فضایی سکونت می‌تواند هژمونی گرید شهری را به چالش بکشد و روش هایی از مالکیت زمین را ممکن سازد که تقابل و مذاکره بین جوامع در آن به عنوان اصل همزیستی به رسمیت شناخته شود و نه صرفا به عنوان زیرمجموعه ای از یک چارچوب شهری مسلط بر همه چیز؟
نیازی نیست تا گرید را به کلی کنار بگذاریم، فقط باید راهی را تصور کنیم تا منطق آن به مرور نرم شود و یک قانون جهانی دیگر آن را اصلاح کند. از این منظر، یک شکل ضد استعماری امکان پذیر که فراگیری توپولوژیک گرید شهری را به چالش می‌کشد، «جزیره137» است. یعنی سکونتگاهی متناهی که رابطه آن با کل هرگز به‌طور سفت و سخت تعریف نمی شود بلکه همیشه درهای تقابل و مذاکره باز است. بر خلاف گرید که مسائل محلی را هم شکل با مسائل جهانی می‌کند، جزیره شکافی بین این دو حالت باز می‌کند. بر خلاف قطعات زمین در گرید که نوعی محدود کردن هستند، درهای جزیره رو به تحرکات و تاثیرات بیرونی باز است. یه جای یک سیستم انتزاعی که توسط قانون کمی سازی هندسه اداره می‌شود، جزیره مستقیماً با خصوصیات سرزمین تعامل می‌کند. برخلاف ساده‌سازی یک سرزمین به یک سیستم کل‌نگر از روابط اندازه‌گیری شده بر مبنای فرصت های اقتصادی، جزیره امکان باز اختراع روش های متنوع اندازه گیری فضا را ایجاد می‌کند. جزیره می‌تواند مکانی باشد که قوانین، پروتکل‌ها و مناسک مختلف زیست جمعی امتحان و به طور مداوم تعدیل شوند، بدون آنکه نیاز باشد به یک قانون جهانی متوسل شد. از این نظر، تمثیل جزیره فراخوانی است برای اندیشیدن به شکلی از شهر که ارزش های آن نه به بهره وری اقتصادی بلکه به تصمیمات سیاسی گره خورده باشند. نکته مهم در معماری جزیره این است که مفهوم مرز در آن معادل حصار و محدوده نباشد بلکه به عنوان یک آستانه باشد که به جوامع اجازه می‌دهد تا اشکال مختلف مالکیت زمین و قوانین دسترسی را به واقعیت بدل کنند. مثال‌هایی از چنین جزیره‌هایی در بسترهای مختلف زیادی، از میدان138 عثمانی و کاروان‌سرای139 ایرانی گرفته تا دهکده سبز140 انگلیسی، دیده می‌شوند. ورای تفاوت‌هایشان، همه‌ی این فرم‌ها متناهی ولی در عین حال نفوذپذیر هستند و نه عمومی‌اند و نه خصوصی. در رژیم فعلی مالکیتی که داریم، برپایی چنین جزیره‌هایی، همان طور که در بسیاری از موارد اخیر اشغال فضاهای عمومی شاهد بودیم، در بهترین حالت موقتی است. مثلاً در جریان تجمع اعتراضی میدان پورتا دل سول141 مادرید در سال 2012 یک گره ترافیکی به فضایی برای ارتباط تبدیل شد یا در تجمع اعتراضی سیکرد استون142 در منطقه‌ی حافظت شده استندینگ راک143 در داکوتای شمالی که بومیان و فعالان اجتماعی سعی کردند جلوی ساخت یک خط لوله را بگیرند. با اینکه رسانه‌ها این اتفاقات را به عنوان اعتراضاتی زودگذر جلوه می‌دهند، من ادعا می‌کنم که این اتفاقات، همچون اشغال میادین عمومی در جریان بهار عربی145 و جنبش اشغال146 در سال 2011، تلاش‌هایی بودند برای تعریف کردن فرم های دیگری از سکونت در فضایی خارج از منطق دو قطبی عمومی و خصوصی. بنابراین، این اتفاقات نباید صرفا به عنوان اعتراضات درک شوند بلکه ظهور آهسته یک قانون فضایی بر علیه منطق مالکیت هستند.
در یک جزیره، معماری دیگر صرفا حجم گرفتن خطوط املاک نیست بلکه سیستمی از آستانه هاست که فضاهای استفاده را مشخص می‌کند نه مالکیت را. اختراع این اشکال، امروز ضروری ترین وظیفه طراحی شهری است. این کار مستلزم یک تخیل معمارانه رادیکال است که دقیقاً پیش‌فرض‌هایی را به چالش بکشد که زیربنای اشکال فعلی همزیستی ما هستند و بر آن تسلط دارند.

Extension of the Land Ordinance of 1785 across the continental United States along global meridians and parallels. From William D. Pattison, Beginnings of the American Rectangular Land Survey System, 1784–1800, 1979.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *