حکایت تور
حکایت تور
Pier Vittorio Aureli to Exhibit 30 ‘Non-Compositional’ Drawings in London, 2001–2004. Pencil, pen and ink on thick wove paper.

۱. Pier Vittorio Aureli, Jorge Luis Borges, Seven Nights
۲. Structural complexity
۳. Formal redundancy
۴. Image
۵. Aureli, Pier Vittorio. “More and More About Less and Less: Notes Toward a History of Nonfigurative Architecture.” Log, no. 16, 2009, pp. 7–18
۶. Krauss, Rosalind. “Grids.” October, vol. 9, 1979, pp. 51–64. JSTOR
۷. Aureli, Pier Vittorio. “Appropriation, Subdivision, Abstraction: A Political History Of the Urban Grid.” Log, no. 44, 2018, pp. 139–67. JSTOR
۸. Rowe, Colin. “Chicago Frame.” The Mathematics of the Ideal Villa and Other Essays, The MIT Press, Cambridge (Mass.)/London, 1976.

 

 

 

 

 

حکایت تور

امیر نجفی، سعید احمدیان، کامیار صلواتی، امیر حسین مقتدایی، ساناز تولائیان
حکایت تور
Pier Vittorio Aureli to Exhibit 30 ‘Non-Compositional’ Drawings in London, 2001–2004. Pencil, pen and ink on thick wove paper.
پیر ویتوریو آئورلی۱ ، «پیچیدگی سازه‌ای »۲، «حشو فرمی» ۳ و «تصویر »۴ را سه اصل تازه‌ی ویترویوسی می‌داند که گروه بزرگی از معماران معاصر، آن‌ها را پذیرفته‌اند. او با تکیه بر مساله‌ی «حشو فرمی»، استدلال می‌کند که این مازاد بر احتیاج بودن فرم در معماری معاصر، شهر را قربانی خود ساخته و در واکنش به آن، ضروری می‌داند تا یک زبان معماری غیرفیگوراتیو را صورت‌بندی کند که هدفش، تقلیل معماری به دستورزبانی عمومی برای فضاهای قابل‌سکونت است. از این منظر او به تجربیات و پیشنهاد‌هایی می‌پردازد که آلبرتی، دوراند، هیلبرزایمر، آرکی‌زوم و میس‌ون‌دروهه در این باره، برابر چشمان ما نهاده‌اند. آئورلی پنج تفسیر از معماری غیرفیگوراتیو را مبتنی بر ایده‌های معماران و نظریه‌پردازانی که نام بردیم، برمی‌شمرد: نظم، ترکیب‌بندی، پلان، سطح و محدوده. عنصری که تمام این تفسیر‌ها را به هم مرتبط می‌کند، چیزی نیست جز گرید. او گرید و نظم‌های فرمی‌ای را که از آن مشتق شده‌اند، مهم‌ترین خصیصه‌ی شهر می‌داند. گرید، عنصری فرض می‌شود که به ظاهر، جهت‌مندی، بیان‌گری و محتوای نمادینی ندارد و به تعبیری، «همان چیزی است که انجام می‌دهد». با این حال در پیوندی ناگسستنی با مدرنیته و مفهوم «پیشرفت» قرار می‌گیرد. آئورلی، گرید را ایده‌ای در راستای ساده‌سازی فرمی می‌داند که می‌تواند به ما برای فهم پیچیدگی‌های شهر کمک کند.۵ در این صورت‌بندی، گرید بستری است که هم وضعیت مستقر معماری معاصر و هم پیشنهادهایی برای مقابله با وضعیت مستقر را در خود حمل می‌کند. معناهایی را در زمان‌هایی برمی‌انگیزاند و معناهایی را معوق می‌کند تا در دوران دیگری، سربرآورند. در ایران هم گرید، آگاهانه یا ناآگاهانه، واقعیتی تعیین‌کننده است. معماری و شهرسازی مدرن در ایران ناچار بوده از لحظه‌ی تولد با گرید سروکله بزند. از توسعه‌ی تهران ناصری بگیرید تا نوسازی‌های پهلوی اول، و از پروژه‌های مسکونی دهه‌های بیست و سی تا غلبه‌ی گرید بر طرح توسعه‌ی شهرهای کوچک و بزرگ‌تر و حتی روستاها، اثر گرید انکارناپذیر است. در مقیاس معماری هم همین‌طور است. نیازی نیست از شمس‌العماره شروع کنیم و به شبکه‌بندی‌های سازه‌ای در پلان‌های اولیه‌ی مدرن در ایران برسیم، یا نیازی نیست به نسل اول معماران مدرنیست در دهه‌های ده تا چهل فکر کنیم، که انگار حتی با وجود مشکلات اجرایی و عملی، به سمت گرید متمایل بودند. کافی است به دوروبرمان نگاه کنیم، به همین چهاردیواری‌های آپارتمانی که رابطه‌مان با آن‌ها بسیار متناقض‌تر و پیچیده‌تر از آن است که فکر کنیم صرفاً خوب یا بد باشند. ما شاید بیش از هر زمان دیگری در میان گریدها زندگی می‌کنیم، و بنابراین عجیب نیست که بخش مهمی از کوشش بعضی معماران معاصر ما جستن راه‌هایی برای فراتر رفتن، یا لااقل دیگرگونه دیدن گرید است. مسئله‌ی گرید، عمیقاً مسئله‌ی ما هم هست، این که گرید چه معانی‌ای دارد، چه توانایی‌های بالقوه‌ای، و چه امکاناتی را در اختیار گروه‌های گوناگون جامعه قرار می‌دهد. بنابراین، شماره‌ی آغازین هزارتو را به گرید اختصاص داده‌ایم که بیش از هر عنصری وضعیت‌مان را نمایندگی می‌کند. بر پیشانی این شماره، متنی نشسته از امیرعلی علایی و حسین بیات، با عنوان «شطرنج تاریکی». این دو، با مرور نظریه‌های مختلف پیرامون گرید و با تمرکز بر تبلور مفهوم گرید پس از انقلاب‌صنعتی در غرب، روایتی ارائه داده‌اند که چون آستانه‌ای است برای ورود به هزارتوی گرید. سه مقاله را انتخاب و ترجمه کرده‌ایم که در سه سطح با گرید، مواجه می‌شوند. مقاله‌ی «گرید‌ها » از روزالیند کراوس۶، منتقد برجسته‌ی هنر، سعی‌ای است برای آن‌که نسبت گرید با هنر مدرن و به خصوص نقاشی روشن‌تر گردد. در این متن،کراوس بر وجه دوگانه‌ی قدسی-سکولار گرید در جهان مدرن تاکید می‌کند. در مقاله‌ی دوم، «تصاحب، تقسیم‌بندی، انتزاع: تاریخ سیاسی گرید شهری »، آئورلی۷ روایتی می‌دهد از تاریخ گرید و اینکه چطور روابط مالکیت، شیوه‌های تقسیم‌بندی زمین و روش‌های کنترل در پیوند با گرید قرار می‌گیرند. متن آئورلی بیشتر گرید را در سویه‌های شهری‌اش مورد مداقه قرار می‌دهد. مقاله‌ی سوم را با تاکید بیشتر بر معماری، از میان نوشته‌های کالین رو۸ برگزیده‌ایم. رو در «قاب شیکاگو »، به تاثیری اشاره می‌کند که گرید بر سازه‌ی بنا گذارده و امکان‌هایی را برمی‌شمرد که قاب شیکاگو، در راستای سهولت ساخت آزاد کرده است. شیکاگو که آتش‌سوزی گسترده‌ای را از سر گذرانده بود، با تکیه بر قاب شیکاگو، که نوعی گرید است، چون ققنوسی از خاکستر زاده شد. کالین رو اهمیت قاب را در در نقش تعیین‌کننده آن در معماری می‌داند. در نگاه اول قاب تنها واسطه‌ای است و همچون کاتالیزور عمل می کند. اما با نگاهی ژرف‌تر قاب خود به معماری نیز تبدیل شده و بدین ترتیب مقوله‌ای مهم در معماری می‌شود. اما ظهور عمده قاب در چنین قامتی بیرون از از تحولات معماری در اروپا بوده‌ است. این‌جا است که پرسش رو پیرامون این موضوع است که آیا قاب شیکاگو دست‌آورد معماری مدرن است؟ یا همچون واقعیتی بدیهی و طبیعی در رابطه با ایستایی و زمین‌شناسی است؟ در ادامه رو به تفاوت نگاه رایت به عنوان وارث مکتب شیکاگو به قاب و میس به عنوان مظهر اعلای استفاده از آن می‌پردازد. هر یک از این مقاله‌ها، افق‌هایی را برای طرح پرسش در برابرمان گشودند. در برخورد با متن‌ها و بحث‌های گروهی بر روی‌شان، سه مقاله سامان یافتند که تلاش دارند تا پرسشی را که سرآغازش یکی از متن‌های ترجمه‌شده است، بر بستر ایران مطرح کنند و پاسخی برای آن بیابند. امیرحسین مقتدایی، در «رخنه تیر بر تنی کهن‌سال؛ ورود قاب به معماری ایران»، به دنبال آن است تا نشان دهد، ورود قاب (بتنی و فلزی) به ایران چه روندی را طی کرده و تحولاتش، در چه نسبتی با قاب شیکاگو است. در امتداد موضوعاتی که مقاله‌ی آئورلی در میان می‌گذارد، کامیار صلواتی به اصفهان دوره‌ی صفوی چشم‌دوخته، لحظه‌ای که شاه‌عباس، گرید تازه‌ای را بنیان می‌گذارد که مرکزش دیگر نه میدان کهنه و مسجد جامع، بلکه میدان نقش‌جهان است. شاه‌عباس با تکیه بر چه ایده‌های سیاسی‌ای، این تصمیم را گرفت و از طرف دیگر، تصمیم تازه، چه امکان‌هایی را در شهر آزاد یا سرکوب کرد؟ استفاده از الگوی گرید در اصفهان و نجف‌آباد صفوی، چگونه در به وجود آمدن نوعی مدنیت نو و البته نوعی الگوی جدید در ارتباط میان شهر و معماری مؤثر بود؟ و گرید چگونه حکومت نسبتاً یکپارچه‌ی سراسری شاه‌عباس را بازنمایی می‌کرد؟ مقاله‌ی «شهر پشت‌ِرو؛ درک فضایی نو در روزگار صفویه» درباره‌ی این الگوی نو و نامرسوم به نگارش در آمده است. پایان‌بخش این شماره، متنی است از علیرضا سیدی، با عنوان « چارچوب نفتی: نقش گرید در ساختار محلات تشکیلات نفتی بریتانیایی در ایران» که در آن با متن آئورلی وارد گفتگو شده و با تکیه بر اندوخته‌هایش از پایان‌نامه‌ای که دفاع کرده، نشان می‌دهد که چطور بریتانیایی‌ها از گرید در ساخت محلات نفتی در جنوب ایران، بهره‌ای استعماری برده‌اند. قصه‌ی ماهیگیر و دیو، در هزار و یک شب، حکایت ماهیگیری است که هر روز به لب دریا می‌رود و تورش را به دریا می‌اندازد تا چیزی صید کند. هیچ‌وقت بیشتر از چهاربار در یک روز، تورش را پهن نمی‌کند. یکی از روزها در چهارمین بار، کوزه‌ای بس بزرگ به تورش می‌افتد. کوزه‌ای مُهر خورده، که وقتی ماهیگیر مُهر را از کوزه برمی‌دارد، دیوی که از زمان سلیمان نبی در بند کوزه بوده، رها می‌شود و باقی، ماجراهای ماهیگیر است با دیو از بند رسته. تور، خود گرید است. بسیاری از ما، هنگامی که درگیر طراحی یک پروژه معماری می‌شویم، شبیه به ماهیگیر عمل می‌کنیم و گریدی را در زیر لایه‌ی طراحی‌مان پهن می‌کنیم، گویی تورمان را به دریا می‌افکنیم تا چیزی بیابیم. گاهی تورهای‌مان، مساله‌ها و دیوهایی را ظاهر می‌کنند که باید با آن‌ها دست و پنجه نرم کنیم. مساله‌هایی که از زمان‌های دوری مطرح بوده‌اند. این شماره نه ماجرای ماهیگیر و دیو، بلکه حکایت تور است.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *