چارچوب نفتی: نقش گرید در ساختار محلات تشکیلات نفتی بریتانیایی در ایران
شهرسازی استعماری گونهای از سازماندهی فضایی است که در راستای تأمین سلطهی نیرویهای استعماری ذیل نظام بهرهبرداری استعمارگر عمل میکند. شهر استعماری با هدف ایجاد چارچوبهای سیاسی و اداری تضمینکنندهی منافع اقتصادی استعمارگر شکل میگیرد و تجلیبخش تقسیمبندیهای سلسلهمراتبی است. ساختار شکلی شهرهای استعماری عمدتاً هندسی، منتظم یا بر اساس پلانهایی راستگوشه است که تلاشی برای توسعهی مدرنیزاسیون در مقابل اقدامات سنتی جوامع بومی است و به منظور تحمیل نظمهای اخلاقی و فیزیکی استعمارگران انجام میشود. اینگونه شهرها دارای وجهی نمادین برای نمایش قدرت استعمارگرند،طوری که در آنها شکل و فرم زمین به واسطهی اجرای طرحهای منظم به میل استعمارگران تغییر مییابد (Zandieh et al, 2021: 9). بر این اساس، ساختار هندسی، منتظم و پلانهایی راستگوشه و به طور کلی طرحهای منظمْ بهعنوان هندسهی اصلی شهرسازی استعماری شناخته میشوند.
در این بین، یکی از کهنترین و البته رواییترین سازماندهیهای فضایی به کار گرفته شده در این نوع شهرسازی سازماندهی فضایی مبتنی بر گرید است که هرچند شناختهشدهترین شواهد به کارگیری آن از دوران باستان، در شهرسازی هیپوداموس و همچنین در پادگانهای تمدن روم، وجود دارد، اما مطالعات باستانشناسانه سبقهی بسیار بیشتری برای آن قائل میشوند. آئورلی اساساً گرید را یک دستگاه فضایی در راستای تصاحب زمین و تقسیمبندی به حساب میآورد که نقش درخورتوجهی در انقلاب شهرنشینی ایفا کرد. همچنیناز نظر او هدف از به کارگیری گرید یا خطوط متقاطع عمود بر هم با هدف تسهیل اندازهگیری است که به همین جهت در مستعمرات نیز به کار رفتهاند. در واقع قطعهبندی زمینها بهوسیلهی ریسمانها رواج زاویهی قائمه در قطعه زمینها را به همراه داشت که به سهولت محاسبهی میزان خراج دریافتی از صاحب زمین میانجامید(Aureli, 2018: 138 & 144). بدین ترتیب مناسبات گرید و استعمار در نوع خود درخورتوجه است، طوری که گرید به شاخصهی شهرسازی استعماری بدل شد و در روندی تاریخی در مناطق سکونت استعمارشدگان به اجرا درمیآمد.
افزون بر ریشهیابی شکلگیری گرید، گرید با افزایش سطح دسترسی امکان نظارت استعمارگران بر استعمارشدگان را نیز به نحوی چشمگیر افزایش میداد. همچنین، ساختار تحمیلی و سفت و سخت هندسی گرید با ساختار ارگانیک شهر در تضاد بود و در آن اخلال ایجاد میکرد. این مهم در مستعمرات نوعی از یکسانسازیرا به همراه داشت که به ساخت وضعیتی برابرخواه میانجامید و عمدتاً با نظام ارزشی سنتی مردمان مستعمره در تضاد بود. بر این اساس، گرید ابزاری کنترلگر بود که به طور گسترده در مستعمرات به کار گرفته میشد. بدین ترتیب، نظر بر اینکه یکی از بسترهای اصلی نمود اندیشه و آرمانهای بالادستی در ساخت و سازی متجلی میشود که با میل و ارادهی نهاد(های) حاکم صورت میگیرد، انتظار میرود ارتباطی دوسویه و قابلدرک بین ساخت و ساز صورت گرفته و اندیشه و آرمانهای بالادستی موجود باشد. به عبارت دیگر، انتظار میرود تجلی اندیشه در کالبد و تعبیر اندیشه از کالبد نتایج یکسانی را به دست دهد.
در این بین، ساختوساز صورت گرفته در تشکیلات نفتی تحت مدیریت بریتانیا در ایران یکی از بسترهای مناسب جهت بازخوانی این ارتباط است. در واقع، این تشکیلات از امتیاز دارسی در سال 1901 تا ملی شدن نفت در سال 1951، از رویکرد و سلسلهمراتب غیرمنعطفی برخوردار بود که نشانههای بارزی از استعمار را به همراه داشت، تا جایی که برخی از صاحبنظران فعالیتش را «استعمار نفتی» خواندهاند و ساخت و ساز آن را استعماری دانستهاند.
در این بین، تشکیلات مذکور در طول نیم قرن فعالیت زیرساختهای متعددی پدید آورد که بستر ایدهآلی برای متجلی ساختن آرمانهای بالادستی بود. به عبارت دیگر، از طرفی باتوجه به سلسلهمراتب غیرمنعطف یا وضعیت استعماری تشکیلات نفتی و از طرفی دیگر نظر بر شکلگیری شهرهای مرتبط با فعالیت این تشکیلات، تشکیلات نفتی تحت مدیریت بریتانیا در ایران از وضعیت ایدهآلی در متجلی ساختن آرمانهایش در شهرهای تازه تأسیس برخوردار بود. در واقع، با توجه به اینکه پدید آمدن شهرهای نفتی، به طور خاص مسجد سلیمان و آبادان (به ترتیب بهعنوان کانون استخراج و کانون پالایش و صادرات نفت) اساساً متکی بر کشف نفت از سوی تشکیلات نفتی بودند، انتظار میرود ساخت و ساز صورت گرفته در این دو شهر تجلی اندیشه و آرمانهای بالادستی تشکیلات نفتی، به طور خاص مبتنی بر استعمار، باشد و از این رو از الگوی شهرسازی استعماری تبعیت کند. بدین ترتیب، انتظار میرود گرید در ساختار شهرها فوقالذکر نقشی جدی ایفا کرده باشد. با این همه، پیش از واکاوی شهرسازی استعماری و نقش گرید در این شهرها لازم است روند شکلگیری و توسعهی آنها تبیین شود.
ساخت و ساز تشکیلات نفتی
ساختوساز تشکیلات نفتی بریتانیایی در حدود نیم قرن فعالیت در ایران را میتوان بر اساس تأثیروقایع تأثیرگذار بر عملکرد و تعهدات این تشکیلات دورهبندی کرد: سال 1901 تا کشف نفت اقتصادی در مسجد سلیمان در سال 1908 دورهی اکتشاف، 1908 تا خرید سهام شرکت نفت از سوی بریتانیا در سال 1917 دورهی تکوین، 1917 تا قرارداد 1933 دورهی توسعهی اولیه، سال 1933 تا 1939 دورهی توسعهی ثانویه و سال 1939 تا ملی شدن نفت در سال 1951 دورهی منتهی به ملی شدن نفت.
در دورهی اکتشاف، باتوجه به عدم اطمینان از دستیابی به نفت اقتصادی، اسکان موقت در کمپ صورت گرفت و شاهدی از معماری (بالاتر از سرپناه) و شهرسازی وجود ندارد. در دورهی تکوین، با کشف نفت اقتصادی سکونت بلندمدت در دستور کار قرار داشت و رفتهرفته هستهی اولیه دهکدههای دربرگیرندهی سکونتگاههای کارکنان شکل گرفتند. در این دوره تمرکز بر شکلگیری زیرساختهای فنی بود و مسألهی سکونت صرفاً در انحصار کارکنان خارجی قرار داشت. در دورهی تکوین تکبناهایی موسوم به بنگله شاخصترین بناهای ساخته شده بودند که قلت و پراکندگی آنها منجر شده عملاً فاقد مفهومی شهرسازانه باشند. در دورهی توسعهی اولیه، با توجه به شکلگیری زیرساختها فنی، رفتهرفته ایجاد زیرساختهای رفاهی مورد توجه قرار گرفت که البته صرفاً به کارکنان خارجی اختصاص داشت. در واقع، در این دوره نیز به رغم افزایش ساخت و سازها همچنان تکبنا شاخصترین گونهی ساختوساز بود و شهرسازی مسألهی اصلی تلقی نمیشد.
در دورهی توسعهی ثانویه، در پی شکلگیری زیرساختهای فنی و زیرساختهای رفاهی برای کارکنان اروپایی و اعتراض کارگران ایرانی به وضعیت معیشتیشان، از جمله مسکن، محلات قدیمی توسعه یافت و محلات جدید شکل گرفت. در این دوره علاوه بر بنگلهها گونهی جدیدی از واحدهای مسکونی به نام خانههای ردیفی پدید آمدند که عمدتاً در یک شبکهی شطرنجی و در برخی موارد به صورت شعاعی از خیابانهای اصلی عریض قرار داشتند(رستمپور، ۱۳۹۵: ۶9). در همین راستا، مقیاس طراحی از تکبنا فراتر رفت و توجه به مسائل طراحی شهری و نگرش برنامهریزی منطقهای نیز از سوی معماران حرفهای دنبال شد. در طراحی بخشهای جدید آخرین دستاوردهای فنی و نظری به کار گرفته شد؛ طوری که این مناطق، خاصه آبادان، به بستری برای پیادهسازی جدیدترین نظریات شهرسازی آن دوران تبدیل شد و به تبع آن مفاهیم خیابان و میدان در معنای مدرن آنها وارد شهرسازی ایران شد. در این دوره تشکیلات نفتی متوجه نیاز به تبلیغات گسترده از طریق معماری و شهرسازی شده بود و به همین سبب از معماران حرفهای از جمله جیمز مالیسین ویلسون ، که سابقهی فعالیت در مستعمرات را داشت، در توسعهی محلات قدیم و طرحریزی محلات جدید بهره گرفت. محلات جدید عمدتاً تحت تأثیر سیاست پراکندهسازی جمعیت با هدف مقابله با تهدیدها و نابسامانیهای نابسامانیهای اجتماعی ناشی از افزایش جمعیت شهر بودند و غالباً به شکل باغشهر طراحی شدند. در واقع، به این نواحی به چشم مناطق خوابگاهی نگاه میشد و این نگرش طراحان را به راه حل ایجاد شهرکهای جدا از هم رساند (BP 59011). دورهی منتهی به ملی شدن نفت تحت تأثیر تبعات جنگ جهانی دوم، جریان ملیگرایی و سایهی کمونیسم بود و افزایش شمار کارگران ایرانی برای تولید هرچه بیشتر منجر به افزایش نارضایتی آنها شد. با این همه، بهرغم ظهور برخی تحولات در فضای داخلی یا گونهی مسکن به کار گرفته شده در ساختوساز تشکیلات نفتی، این دوره به لحاظ ساختارمندیِ محلاتْ ادامهدهندهی منطق دورهی پیشین بود.
بدین ترتیب، مجملترین سیر توسعهی شهرهای نفتی حرکت از کمپ به دهکده و از دهکده به محله است. به عبارت دیگر، ابتدا بنگلهها پدید آمدند که دهکدهی متعلق به کارکنان عالیرتبه را شکل دادند، سپس دهکده در داخل خود توسعه یافت و همزمان با آن، با گسترش فضای بیرونی دهکده به شکل ارگانیک و غیردستوری، شهر پدید آمد و دهکده به یک محله (ولو منقطع از دیگر محلات) تبدیل شد. در ادامه، با طرحریزی معماران حرفهای محلات گوناگون پدید آمدند که مشخصاً غیرارگانیک و دستوری بودند. عمدهی این محلات به شکل باغشهر طراحی و ساخته شدند که این محلات را میتوان مانند واحههایی سبز در اقلیم خشن منطقه دانست. بدین ترتیب، در دوران اکتشاف چیزی بیش از سرپناهسازی وجود نداشت، در دورهی تکوین و دورهی توسعهی اولیه افزون بر زیرساختهای فنی، تکبنا و خاصه بنگله، در محوریت قرار گرفت و در نهایت، در دورهی توسعهی ثانویه و دورهی منتهی به ملی شدن نفت محوریت ساختوساز بر شهرسازی و مخصوصاً باغشهر استوار بود. بر این اساس، نظر بر محوریت شهرسازی در دو دورهی انتهایی، صرفاً در همین دو دوره به واکاوی شهرسازی استعماری و مخصوصاً تبیین نقش گرید در شهرهای تشکیلات نفتی میپردازیم.
ساختن استعمار نفتی، سازماندهی فضایی و گرید
ساختار سلسلهمراتبی تشکیلات نفتی با اختصاص دادن امکانات منحصر به هر طبقه از کارکنان، خاصه تعلق انحصاری سطوح بالایی به بریتانیاییها، نوعی از تفکیک نژادی_طبقاتی پدید آورد که اساساً دارای وجهی استعماری تعبیر میشود. این وضعیت در کالبد نیز متبلور شد، طوری که از بدو کشف نفت اقتصادی و اطمینان از سکونت بلندمدت بریتانیاییها افزون بر به کارگیری بنگله و سپس باغشهر، که هر دو از وجهی استعماری برخوردار بودند، محل زیست هر یک از طبقات کارکنان تشکیلات نفتی تفکیک شد که با پیدایش مناطق بسیار متفاوت اروپایینشین و ایرانینشین همراه بود. تفکیک نژادی_طبقاتی مذکور افزون بر اینکه در مکانیابی محلات اروپایینشین و ایرانینشین بسیار تأتأثیرگذار بود و در راستای آن از عناصر طبیعی (توپوگرافی در مسجد سلیمان) و مصنوعی (پالایشگاه در آبادان) برای تفکیک محلات از یکدیگر استفاده شد، بر ساختار درونی و سازماندهی فضایی محلات نیز تأثیر گذاشت.
در این میان، تفاوت و تنوع سازماندهی فضایی محلات کارکنان اروپایی و کارگران ایرانی درخور توجه است. در محلات اروپایینشین مسجد سلیمان، از سازماندهی فضایی مرکزی بر محوری هلالیشکل و مشابه نعل اسب، و سازماندهی فضایی خطی حول محور انحنادار و غیرمستقیم بهره گرفته شد . همچنین، در آبادان نیز از سازماندهی فضایی شعاعی نه چندان قدرتمند اما نمادین بر پایه قطاعی از دایره و مثلث، ترکیب سازماندهی فضایی مرکزی و شعاعی و سازماندهی فضایی قدرتمند شعاعی در محلات اروپایینشین و محلات کارکنان میانرتبه غیراروپایی استفاده شد . در این بین، اهمیت سازماندهی فضایی و هندسه به کار رفته در این محلات تا حدی بود که نام برخی محلات از آن اقتباس شد؛ طوری که عناوین کمپ کرسنت و اسکاچ کرسنت در مسجد سلیمان به هندسهی هلالیشکل این دو محله دلالت داشت و نام محلات هلال بریم و سهگوش بریم در آبادان نیز به وضوح حاکی از ساختار هندسی آنهابود.
با این همه، سازماندهیهای فضایی محلات کارگرنشین شهرهای تشکیلات نفتی که دربرگیرندهی ساکنان ایرانی بودند به مراتب از تنوع کمتری برخوردارند. این محلات در مسجد سلیمان عمدتاً پیرامون محوری مستقیم شکل گرفته بودند و در برخی موارد برای سازماندهی فضایی شبکهای از گرید بهره میبردند. در آبادان نیز محلات کارگرنشین از ساختار قدرتمند هندسی برخوردار بودند و در راستای ترکیب سازماندهی فضایی شعاعی و شبکهای استفادههای متنوعی از گرید داشتهاند. بدین ترتیب، علیرغم محدودیتهای ناشی از وضعیت توپوگرافی در مسجد سلیمان و آبادان، بهکارگیری گرید در مناطق کارگرنشین هر دو شهر مشهود بود؛ هرچند که رواج آن در محلات کارگری کمشمار اما وسیع آبادان به مراتب بیشتر از محلات متعدد اما کموسعت مسجد سلیمان بود.
در این بین، مقایسهی محلهی کارکنان عالیرتبه و اروپایینشین اسکاچ کرسنت در مسجد سلیمان، محلهی کارکنان میانی و مختلطنشین بوارده در آبادان و محلهی کارگری و ایرانینشین بهمنشیر در آبادان میتواند آینهی تمام نمای وضعیت کلی محلات تشکیلات نفتی باشد. این مقایسه از این بابت نیز درخورتوجه است که طراح محلهی اسکاچ کرسنت در مسجد سلیمان، بهرغم ناشناس بودنش، بیتردید معماری حرفهای بوده و محلات بوارده و بهمنشیر در آبادان نیز زیر نظر ویلسون طراحی شدهاند. در این بین، محلهی اسکاچ کرسنت محلهای تکافتاده و منزوی بود که محل سکونت برخی از کارکنان عالیرتبهی تشکیلات نفتی در مسجد سلیمان به حساب میآمد. نام آن به نقل از تاریخ شفاهی برگرفته از ساکنان اسکاتلندی و ساختار هندسی هلالیشکل محله بود. به بیان دقیقتر، ساختار محله از ترکیب یک فضای مرکزی عظیمالجثه و محوری هلالیشکل و مشابه نعل اسب شکل گرفته بود، و بنگلههای مسکونی متعلق به کارکنان ارشد پیرامون این محور قرار داشت. بدین ترتیب فضای محلهی اسکاچ کرسنتْ بر پایهی منحنی و بهصورت مرکزی و خطی سازماندهی شده بود مسألهو از این رو اساساً ردی از گرید در آن دیده نمیشود.
محله بوارده یکی از وسیعترین محلات آبادان و تنها محلهی ظاهراً مختلطنشین در تشکیلات نفتی محسوب میشد. این محله اگرچه حول ایدهی اختلاط نژادی کارکنان شکل گرفت، اما در عمل به دو محلهی مجزای بوارده شمالی و بوارده جنوبی تقسیم شد؛ بوارده شمالی محل سکونت کارکنان میانرتبهی ایرانی بود و بوارده جنوبی به کارکنان میانرتبهی اروپایی تعلق داشت. در این بین، محلهی بوارده جنوبی طوری مکانیابی شده بود که عملاً دسترسی به آن جز از یک نقطه ممکن نبود. در واقع، دسترسی به این محله از طریق مهندسی عوارض یا تخصیص کاربریها محدود شده بود. ساختار کلی این محله شامل یک میدان عظیمالجثهی مرکزی، یک میدان کوچکتر، محور بسیار قدرتمند متصلکنندهی این دو میدان و شبکهای از محورهای فرعی عمود بر محور اصلی بود. همین محورهای فرعی، با خانههای دوتایی یکطبقهی قرینه و متصل به هم، نوعی گرید پدید میآوردند. بدین ترتیب، سازماندهی فضایی محلهی بوارده جنوبی ترکیبی از سازماندهی مرکزی، خطی و شبکهای مبتنی بر گرید بود که البته اثرگذاری فضای مرکزی در آن بسیار غالب بود و بیش از باقی عناصر به چشم میآمد. در این بین، محلهی بوارده شمالی، در قیاس با بوارده جنوبی، ارتباط بیشتری با محلات اطراف داشت و از شمال و غرب به محلات دیگر، که البته کارگرنشین بودند، متصل میشد. این محله از سازماندهی فضایی قدرتمند شعاعی برخوردار بود و محورهای اصلی آن به فلکهی مرکزی، که به شکلی نمادین برج آب را در خود جای داده بود، ختم میشدند. همچنین محورهای فرعی متعامد بر محورهای اصلی در برگیرندهی خانههای دوتایی یکطبقهی قرینه و متصل به هم بودند که داخل گرید قرار داشتند. بر این اساس، در محلهی بوارده شمالی سازماندهی فضایی شعاعی قدرتمند، سازماندهی فضایی خطی پیرامون محورهای انحنادار و شبکههای متنوعی از گریدها به کار رفته بودند که جملگی زیر سایهی بسیار سنگین سازماندهی فضایی شعاعی فلکهی مرکزی قرار میگرفتند.
محلهی بهمنشیر یکی از محلات کارگری تشکیلات نفتی در آبادان بود که چسبیده به جانب شرقی محوطهی پالایشگاه قرار داشت. این محله از اطراف به محلات دیگر متصل بود که جملگی محل سکونت کارگران ایرانی تشکیلات نفتی یا ایرانیان غیرشاغل در تشکیلات نفتی بودند. ساختار کلی محله از بلوکهایی مشتمل بر خانههای ردیفی پدید آمده بود و این بلوکها از نظر سبک و تعداد خانهها متفاوت و متنوع بودند. در واقع، از اتصال چند خانه به یکدیگر خانههای ردیفی پدید میآمد و این خانهها یا گونهی خاصی از مسکن تشکیلات نفتی موسوم به آرکن (که حاوی چند واحد مسکونی زیر یک سقف واحد بود) هستهی اصلی شکلگیری بلوکها به شمار میآمد و در ادامه نحوهی قرارگیری و پیوند این بلوکها شبکهی متنوعی پدید میآورد. بدین ترتیب سازماندهی فضایی محلهی بهمنشیر اساساً بر پایهی گرید استوار بود.
بدین ترتیب، مقایسهی محلات اسکاچ کرسنت، بوارده و بهمنشیر نمایانگر عدم به کارگیری گرید، یا به کارگیری آن در حاشیه و زیر سایهی سنگین سازماندهیهای فضایی دیگر در محلات کارکنان اروپایی شهرهای تشکیلات نفتی است؛ در حالی که در محلات کارگرنشین، که ساکنان ایرانی داشتند، گرید مهمترین گونهی سازماندهی فضایی برای ایجاد ساختار شبکهای است. این مسأله را میتوان نمود مستقیمی از وضعیت سلسلهمراتبی استعماری تشکیلات نفتی دانست. در واقع، با گسترش چشمگیر دسترسیهای ناشی از به کارگیری گرید امکان نظارت نیز به شکل درخورتوجهی افزایش مییافت که برای کنترل جمعیت مردم بومی از طرف استعمارگران ایدهآل محسوب میشد و بدین ترتیب در مناطق کارگرنشین این گونه سازماندهی فضایی بهشدت رواج یافت. همزمان، در راستای اجتناب از افزایش دسترسی و نظارت احتمالی در مناطق سکونت استعمارگران، نهتنها به کارگیری شکل سادهی گرید در محلات کارکنان اروپایی چندان مرسوم نبود یا دستکم بهعنوان مبنای سازماندهی فضایی محله به کار نمیرفت؛ بلکه جهت افزایش امنیت این محلات، از سازماندهیهای فضایی محدودکنندهی دید استفاده میشد.
افزون بر این، بهنظر میرسد استفاده از گرید میتواند حامل وجهی معنایی و نمادین نیز باشد و نباید آن را صرفاً به مسائل مرتبط با امنیت یا تدابیر امنیتی محدود کرد. نظر به اینکه استفاده از گرید با نوعی یکسانسازی همراه است، بهکارگیری آن در مناطق کارگرنشین را میتوان تا حدی حاکی از جایگاه کارگر در ساختار سلسلهمراتبی تشکیلات نفتی دانست. در این ساختار کارگر همواره کارگر بود و حتی در صورت ارتقاء در سطح کارگری، هرچند که رفتهرفته خانهی سازمانی او از واحدهای میانی خانههای ردیفی در مرکز بلوک به واحدهای کناری خانههای ردیفی در نبش بلوک منتقل میشد، همچنان کارگر محسوب میشد و در منطقهی کارگرنشین و درون محدودهی گرید باقی میماند. این در حالی بود که کارکنان اروپایی با ارتقاء در وضعیت شغلی خود به خانه(بنگله)های مجلل و مجهزتر در محلهای متفاوت، یا زیرمحلهای که در همان محلهی قبلی واقع بود اما ساختاری متفاوت داشت، منتقل میشدند. در واقع تغییر محل سکونت و ایجاد کیفیتهای متفاوت از طریق تنوع در سازماندهی فضایی زیرمحلات کارکنان اروپایی، در کنار عدم به کارگیری گرید بهعنوان مبنای سازماندهی فضایی و یکسانسازی ناشی از استفاده از آن میتواند مشوقی برای پیشرفت این دسته از کارکنان تعبیر شود، در حالی که در برخورد با کارگران ایرانی نه تنها چنین مشوقی وجود نداشت بلکه بهنظر میرسد عملاً از وضعیتی یکسانساز استفاده میشد. بر این اساس، همزمان که نتیجهی عدم استفاده از گرید برای کارکنان اروپایی ایجاد نسبتهای متنوع و متمایز بود، استفاده از آن برای کارگران ایرانی منجر به نوعی یکسانسازی میشد. بدین ترتیب، گرید را میتوان نمادی از سلسلهمراتب اجتماعی تعبیر کرد، که استفاده از آن نشانهی محل سکونت کارگران ایرانی بود و عدم استفاده از آن محل سکونت کارکنان اروپایی را نشان میداد. از این رو میتوان گرید را، علاوه بر نمودی از سلسلهمراتب اجتماعی جاری میان استعمارگران و استعمارشدگان، بهعنوان ابزار یکسانسازی استعمارشدگان نیز تعبیر کرد.
بر این اساس، ساختسازهای تشکیلات نفتی بریتانیایی در طول فعالیتش در ایران اساساً ماهیتی استعماری داشت که در دورهی توسعهی ثانویه و دورهی منتهی به ملی شدن نفت به حوزهی شهرسازی تسری یافت و در مقیاس شهر متبلور شد. در این بین، تفکیک نژادی_طبقاتی یکی از اصلیترین رویکردهای تشکیلات نفتی محسوب میشد که افزون بر ایجاد سلسلهمراتب اجتماعی در محیط کار، در کالبد ساختوسازها نیز نمود یافت، طوری که مکانیابی محلات و اختصاص هر محله به طبقهی خاصی از کارکنان مستقیماً از آن منتج شد. بدین ترتیب، رفتهرفته محلات تفکیکشدهی کارکنان اروپایی و کارگران ایرانی پدید آمدند که اساساً سازماندهیهای فضایی متفاوتی داشتند، چنان که محلات کارکنان اروپایی از سازماندهیهای فضایی محدودکنندهی دید برخوردار بودند، حال آنکه بهنظر میرسد در محلات کارگران ایرانی سهولت دسترسی و نظارت مبنای بهکارگیری سازماندهیهای فضایی بود. در این بین، گرید که اساساً سابقهی درخورتوجهی در شهرسازی استعماری داشت، در ساختار محلات تشکیلات نفتی نیز ایفای نقش کرد. در واقع، گرید با هدف گسترش چشمگیر دسترسی و نظارت در محلات تحت سکونت کارگران ایرانی به کار گرفته شد، در حالی که یا ردی از آن در مناطق تحت سکونت کارکنان اروپایی دیده نمیشد یا دستکم بهعنوانعامل اساسی سازماندهی فضایی نبود. افزون بر این، نظر به اینکه گرید خصلتی یکسانساز داشت، استفاده از آن در محلات کارکنان ایرانی منجر به کاهش تنوع میشد، تا حدی که حتی در صورت ارتقاء شغلی کارگر ایرانی خانهی سازمانی او همچنان در محدودهی گرید باقی میماند؛ در حالی که در صورت ارتقاء کارمند اروپایی خانهی او به محله یا زیرمحلهای با سازماندهی فضایی متفاوت منتقل میشد. بنابراین در تحلیل نهایی میتوان گفت که گرید از یکسو امکان نظارت و کنترل بر استعمارشدگان را افزایش میداد و از سوی دیگر بهعنواننمود سلسلهمراتب اجتماعی و ابزار یکسانسازی در تشکیلات نفتی بود.
منابع:
رستمپور، کاوه. (۱۳۹۵). تبیین نقش تعامل مسکن و ویژگیهای منطقهای در هویتبخشی معماری مسکونی نمونهی موردی: مسکن مناطق نفتخیز (پایاننامه دکتری معماری). دانشکده معماری، پردیس هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، ایران.
شوای، فرانسواز. (۱۳۷۵). شهرسازی تخیلات و واقعیات. ترجمه سید محسن حبیبی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
Abadan: morphologie et fonction du tissu urbain. (1961). Teheran : Universite de Teheran. Institut d’etudes et de recherches sociales, section de sociologie urbaine .
Aureli, P. V. (2018). Appropriation, Subdivision, Abstraction: A Political History Of the Urban Grid. Log, 44, 139–167.
Crinson, M. (1997). Abadan: planning and architecture under the Anglo-Iranian Oil Company. Planning Perspectives. 12:3. 341-359. DOI: 10.1080/026654397364681
King, A. (1990). Urbanism, Colonialism, and the World Economy. London and New York: Routledge.
Reguer, S. (1982). Persian Oil and the First Lord: A Chapter in the Career of Winston Churchill. Military Affairs. 46(3). 134–138. https://doi.org/10.2307/1987894
Zandieh, M., Hekmat, H., & Maghsoudi, A. (2021). Analysis of the Concept of Colonial Urbanization in Iran Case study: Abadan during Britain Oil Colonialism. BAGH-E NAZAR. 18(98). 5-20. DOI: 10.22034/BAGH.2021.242478.4624